ارز‌ش‌زايي
مهم اين است که چه کس‌اي، چه چيزي را، کي و چگونه تعري٠کند!
مهم اين است که چه کس‌اي، چه چيزي را، کي و چگونه تعري٠کند!
[پيش‌گويي] نوشي Ùˆ جوجه‌هاي‌اش: نوشي ناراØت، دادگاه Ùˆ …ØŒ جوجه‌ها وسط‌هاي دادگاه برمي‌گردند، پرونده نيمه کاره Ùˆ آرام آرام به پيش مي‌رود، همه چيز مثل قبل مي‌شود.
اگر به وبلاگ است، من هم از نوشي Øمايت مي‌کنم. اگر به Øر٠نيست، خب، من نه وکيل‌ام Ùˆ نه آن‌قدر او را مي‌شناسم تا بتوانم Øمايت پرÙايده‌اي از او بکنم. گرچه شايد پيش‌گويي‌ي من او را خوش‌Øال کند. تنها اميدوارم Ú©Ù‡ او زياد اعصاب خودش را خراب نکند. همه چيز آرام آرام ØÙ„ مي‌شود Ùˆ هيچ چيز به آن بدي Ú©Ù‡ Ùکر مي‌کند نيست. اميدوارم!
Øضرت سولوژن دي‌روز باتوم خورد!
البته يک مقدار اندک.
مي‌خواستم از تقاطع 16 آذر-انقلاب رد شوم و منتظر بودم تا چراغ عابر سبز شود.
سرهنگ نيروي انتظامي Ú¯Ùت “پسر! با اين تشکيلات اين‌جا وايسادي Ú†ÙŠ کار؟” (لابد Ú©ÙŠÙ‌ام را مي‌گÙت!)
Ú¯Ùتم “منتظرم چراغ سبز بشه!”
Ùˆ بعد Ú¯Ùت “خب، باشه!”
بيست ثانيه‌ي بعد ÙŠÚ©ÙŠ ديگر آمد Ùˆ با باتوم زد Ú¯Ùت “برو!”.
Ú¯Ùتم “يعني از چراغ قرمز رد بشم؟”
Ú¯Ùت “برو! همه دارن رد مي‌شد. تو هم برو!”
بعد مرا بدون توجه به Øقوق شهروندي‌ام Ùرستاد وسط خيابان درندشت.
چاره‌اي نبود: سولوژن مجبور شد قانون‌شکني کند و از چراغ قرمز رد شود.
بعد چون رگ انقلابي‌ام Øسابي به جوش آمده بود، ÙŠÚ©ÙŠ دو بار از اين طر٠راسته‌ي کتاب‌Ùروشي‌ها تا آن طر٠را گز کردم تا ببينم Ú†Ù‡ خبر است. خبري نبود. در آن ساعت هيچ‌کس‌اي آن طرÙ‌ها نبود. اما نکته‌ي مهم اين بود Ú©Ù‡ با وجود آن‌که نيروي انتظامي نمي‌گذاشت کس‌اي بياستد، اما هيچ‌کس به عابر متØرک کاري نداشت. پيش‌نهاد مي‌کنم از اين پس به جاي تجمع ساکن، تØرک متجمع برگزار شود.
اين بود خاطره‌ي من از آزادسازي‌ي اکبر گنجي در روز سه‌شنبه 21 تير ماه سال 1384 خورشيدي.
ÙŠÚ©ÙŠ هست Ú©Ù‡ با کامپيوتر من کار مي‌کند Ùˆ مرا هميشه مجبور مي‌کند دمپايي‌هاش را با پام بزنم آن طرÙ! لطÙا دمپايي‌هاي‌تان را زير کامپيوتر من نگذاريد.
1) سوال‌هاي مهم Ùˆ اساسي‌اي وجود دارند Ú©Ù‡ مدت‌هاست ذهن بشر را مشغول خود کرده‌اند. سوال‌هايي Ú©Ù‡ پاسخ بديهي‌اي ندارند Ùˆ يک‌بار پاسخ Ú¯Ùتن به آن‌ها نياز بازپرسي‌ي آن‌ها را از بين نمي‌برد. مثلا مي‌توان به سوالات مربوط به چيستي‌ي جهان، چيستي‌ي هستي، وجود يا عدم وجود Øقيقت، Ùˆ منشا اخلاق اشاره کرد.
1) شايد مشکل در ابزارهاي زباني‌مان باشد. اين‌که اين ابزارها نه سوال‌هاي درستي Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒÚ©Ù†Ù†Ø¯ Ùˆ نه پاسخ‌هاي درستي مي‌دهند. Øتي من به اين اعتقاد دارم Ú©Ù‡ اين ابزارها گم‌راه کننده نيز هستند. “چرا”،‌ “چگونه”ØŒ “Ú©ÙŠ”ØŒ “کجا”Ùˆ
کسي قورباغه‌ي منو نديده؟!
هه‌هه! امروز 18 تيره! هه‌هه!
يادمه من 19 تير بود Ú©Ù‡ Ùهميدم 18 تير شده. امتØان مدار 1 داشتم Ú©Ù‡ تعطيل شد Ùˆ اÙتاد ÙŠÚ© Ù‡Ùته‌ي بعد. دکتر ابريشميان اون موقع رييس آموزش بود. Ú¯Ùت بچه‌‌ها Ú©Ù‡ نمي‌تونن توي اين شرايط امتØان بدن. يادم مي‌آد توي دانش‌کده قرآن پخش مي‌کردن. اي بابا … باز هم يادمه Ú©Ù‡ همون روز براي تنوير Ùˆ آگاه‌سازي‌ي ملت رÙتم Ùورا 10 تا روزنامه (Ùکر کنم همبستگي بود، شايدم نه) گرÙتم پخش کردم بين بچه‌ها. Ùکر کنم نخوندن. هممم … اون روز Øسابي Øرص مي‌خوردم. بگذريم … 18 تير بود ديگه!
(18 تير: در ميان دود و آتش را نيز ب�وانيد. خاطرات يک خبرنگار است.)
با وجود آن‌که چند سال است با MS-Word کار مي‌کنم، اما هم‌چنان گاهي به چيزهاي جالب Ùˆ عجيب Ùˆ غريب‌اي برخورد مي‌کنم. اکثر مواقع با غرايب‌اي مواجه مي‌شوم Ú©Ù‡ مي‌مانم Word اين را از کجاي‌اش در آورده است. بدتر از همه –براي من Ùˆ امثال من- چيدن شکل‌ها Ùˆ صÙØه‌بندي است: گاهي پيش مي‌آيد Ú©Ù‡ با اضاÙÙ‡ کردن چند کلمه Ú©Ù„ صÙØه‌بندي‌ات به هم مي‌ريزد. مخصوصا اگر دو ستوني بخواهي کار کني. يا شماره‌گذاري‌ي شک�‌هاي‌اش Ú©Ù‡ ديگر آخر اعصاب‌خرد‌کني است. من مدت‌هاست از شماره‌گذاري خودکار استÙاده نمي‌کنم Ùˆ دستي شکل‌ها را شماره مي‌زنم. يا مثلا واقعه‌ي عجيب Ùˆ غريب‌اي Ú©Ù‡ چند وقت پيش براي‌ام رخ داد اين بود Ú©Ù‡ وقتي صÙØÙ‡ را ضبط مي‌کردم مثلا 12 صÙØÙ‡ بود ولي وقتي دوباره بازش مي‌کردم شده بود 13 صÙØÙ‡. اين‌هاي‌اش مرا وادار کرده Ú©Ù‡ جدا به Ùکر نرم‌اÙزار ديگري بياÙتم. اØتمال دارد بروم سراغ TeX. البته دل‌ام مي‌خواهد با Ù…Øيطي WYSIWYG کار کنم. ÙŠÚ© موقع بايد بروم سراغ‌اش. اما با وجود همه‌ي اين مصايب، Word گاهي کارهاي خوبي هم مي‌کند Ú©Ù‡ خوش‌Øال‌ام مي‌کند. مثلا امروز عصر ياد گرÙتم Ú©Ù‡ index درست کنم. منظورم از آن‌هايي است Ú©Ù‡ مثلا مي‌گويد لغت “سوسک اÙريقايي” در صÙØه‌هاي 5 Ùˆ 20 Ùˆ 133 نوشته‌ات آمده. هميشه براي‌ام سوال بود Ú©Ù‡ نويسنده‌ها چقدر بي‌کار هستند Ú©Ù‡ اين‌ها را درست مي‌کنند (شوخي!). اين‌کار با Word آسان است. يا مثلا هوس کردم Ú©Ù‡ بالاي صÙØه‌هاي‌ام headerاي مخصوص هر Ùصل داشته باشد. چنين کاري هم به آساني ممکن است. Øالا دنبال اين‌ام Ú©Ù‡ آيا مي‌شود ÙŠÚ© ليست جداگانه‌اي از پانوشت‌هاي (footnote) متن جور کند. معمولا پانوشت‌ها را براي نوشتن ترجمه‌ي لغت Ùارسي استÙاده کرده‌ام. مي‌خواهم آخرش ÙŠÚ© لغت‌نامه Ùارسي-انگليسي جور کنم براي Ùهم درست کلمات Ùارسي‌اي Ú©Ù‡ هيچ موجودي تا به Øال به آن معنا به کارشان نبرده است. با اين همه Ùکر کنم ترجمه‌هاي‌ام قشنگ شده است. ÙŠÚ©ÙŠ از کلمات قشنگ‌اش ترجمه‌ي contribution است. البته دزدي کرده‌ام ولي خوب، کس‌اي Ú©Ù‡ نمي‌داند! ترجمه‌اش کرده‌ام به ياري‌بهر. قشنگ نيست؟
به شخصه Øوصله‌ام سر رÙته است. Ùکر کنم بقيه هم همين نظر را داشته باشند.
نمي‌دانم بگويم وبلاگستان پارسي‌زبان آن‌قدر سياست زده است –يا Ú©Ù‡ Ú†Ù‡- Ú©Ù‡ اصلا به Ùکر وقايع مهم٠دنيا نيست. ÙŠÚ©ÙŠ از وقايع مهم٠دنيا –Øداقل کمياب- همين دي‌شب رخ داد. اين واقعه از آن‌جا کم‌ياب است Ú©Ù‡ تا جايي Ú©Ù‡ مي‌دانم در چند ميليارد سال اخير در اطرا٠منظومه‌ي خورشيدي –و Øداقل چند سال نوري اين طر٠و آن طرÙ‌اش- رخ نداده است. ماجرا هم از اين قرار است Ú©Ù‡ سÙينه‌ي Deep Impact ناسا رÙته Ùˆ خودش را شترق به ÙŠÚ© دنباله‌دار به نام Temple 1 زده است تا به Ú©Ù…Ú© انÙجار به وجود آمده (Ú©Ù‡ بسيار زيبا است) به Ù…Øتويات هسته‌ي آن به طور غيرمستقيم دست‌رسي پيدا کنيم. از آن‌جا Ú©Ù‡ هسته‌ي آن دنباله‌دار نسبتا عظيم (Øدود مانهاتان گويا – گرچه نه من خودم آن را متر کرده‌ام Ùˆ نه خود٠من به مانهاتان رÙته‌ام) قدمت‌اي در Øدود منظومه‌ي خورشيدي‌مان دارد مي‌تواند منبع‌اي از اطلاعات دست٠اول براي ما زمينيان باشد تا بدانيم Ú©Ù‡ از کجا آمده‌ايم Ùˆ اين ØرÙ‌ها!
براي اطلاعات بيش‌تر مي‌توانيد به وبلاگ لنيوم و لينک‌هاي‌اش مراجعه کنيد و يا اين‌که نگاه‌اي به Thesilogام بيندازيد. البته سايت مخصوص اين ماموريت خود ناسا هم بدون شک پر از اطلاعات اساسي است.
با استÙاده از سيستم Ùيزيولوژيک گردش خون انسان٠تخمين زده شده با مدل٠عددي‌ي شرايط مرزي‌دار جامعه‌ي باز٠مطلوب براي گسترش٠آثار Ùˆ ارزش‌هاي دÙاع تØميلي مي‌توان دÙاع تØميلي٠ارزش‌ها را با گسترش مطلوب٠جامعه‌ي باز مرزدار با شرايط عددي‌ي مدل تخميني‌ي انساني‌ي گردش خون سيستم Ùيزيولوژيک تا پنج رقم اعشار خطا گمانه زد.
چه شغل‌اي از همه سخت‌تر است؟!
کارگر معدن؟ معلم مدرسه؟ کتک‌خور بوکسور‌ها؟ Ù…Øقق ناسا بودن؟ سوپور؟ شکنجه‌گر؟ تن‌Ùروش کلوپ ساديستي‌ها؟ پزشک کشيک؟ نويسنده‌ي روزنامه‌ي رقيب؟ جاسوس؟ جنگ‌جو؟
آدم‌ها علاقه دارند بگويند شغل‌شان از شغل بقيه سخت‌تر است؟!
-“خيلي خسته مي‌شم بعد از کار”.
=”بهه! تو Ú©Ù‡ کاري نمي‌کني. منو بگو از کله‌ي سØر تا بوق شب بايد بيل بزنم!”
آدم‌ها علاقه دارند بگويند زندگي‌شان سخت‌تر از ديگران مي‌گذرد؟!
-“زندگي خيلي سخت شده!”
=”آره!”
-“شب‌ها از خستگي ÙŠÚ© کلوم با منزل Øر٠نزده مي‌خوابم!”
=”خوش به Øال‌ات Ú©Ù‡ اقلا مي‌خوابي. من Ú©Ù‡ ديگه شبا خواب به چشام نمي‌آد.”
آدم‌ها علاقه دارند بگويند زندگي‌شان از بقيه به‌تر است؟
-“تعطيلات خيلي خوب بود.”
=”آره! مخصوصا براي من Ú©Ù‡ رÙته بودم جزيره لانزاروت‌٠جزاير قناري. صب تا شب خورديم Ùˆ رقصيديم.”
آدم‌ها علاقه دارند بگويند پروژه‌ي آن‌ها مهم‌ترين پروژه‌ي دانش‌گاه/شرکت/دنيا است؟!
-“جوابا خيلي خوب بود. ÙŠÚ© مقاله‌ي Ú©Ù†Ùرانس ازش در اومد Ùˆ ÙŠÚ©ÙŠ ديگه هم تو راهه!”
=”مال من Ú©Ù‡ Ùوق‌العاده بود. ناسا قراره از روش ÙŠÚ© موشک بسازه بÙرستن خوشه پروين اون وسط ÙŠÚ© سياه‌چاله مصنوعي بسازه ببينه مي‌شه Ú©Ù„ خوشه رو Ùرستاد آندرومدا به عنوان اثبات تئوري‌هام. جديدا شنيدم نوبل ده سال بعد رو هم مي‌خوان به من بدن. بد ايده‌اي نيست. ØÙŠÙ Ú©Ù‡ يک‌م کاراي اداري‌ش طول مي‌کشه وگرنه مي‌خواستم تعطيل کنم ديگه برم آروم ÙŠÚ© گوشه‌ي دنيا استراØت واسه خودم.”
آدم‌ها علاقه دارند بگويند تور زدن دوست دختر سابق‌شان بدشانسانه‌ترين واقعه‌ي عالم بوده است؟!
-“خيلي اذيت‌ام کرد!”
=”مال٠من Ú©Ù‡ ازونا بود Ú©Ù‡ خدا نصيب گرگ بيابون هم نکنه. روزي سه بار بهم خيانت مي‌کرد، بقيه‌ي وقت‌ها هم مثل يخ بود.”
کدام وبلاگ از همه به‌تر است؟!
وبلاگ٠من؟ لنيوم؟ ضدخاطرات؟ لرد شارلون؟ وبلاگ سولوژن؟ Anti MemoirsØŸ! شاه‌زاده‌ي آسمان‌ها؟ رامينيا؟ خاطرات از دست رÙته‌ي کرم آلزايمر گرÙته؟ روØØŸ عدس؟ راز؟ ThesilogØŸ تا تواني دل‌اي به گنج رنج ميسر آشÙته شدم؟ بيدارگرد؟
کدام Ùيلسو٠از همه به‌تر است؟!
اÙلاطون؟ ارسطو؟ دکارت؟ سولوژن؟ ويتگنشتاين؟ راسل؟ نژولوس؟ کانت؟ آلدوس هاکسلي؟ آشيل در Ù„Øظه‌ي زخم خوردن تا دو دقيقه‌ي بعد؟ پاپر؟ سارتر نمايش‌نامه‌نويس؟ سولوژنوس اول؟!
آدم‌ها علاقه دارند مرموزترين آدم دنيا به نظر برسند؟!
-“هي! چطوري دختر؟!”
[صداي جيغ! پنج دقيقه قرقره‌ي بتادين.] =اي سايه‌ي نور درخشان عالم‌تاب ظل‌الممالک Ùˆ اي شاه‌زاده‌ي تاريکي‌هاي نور تابانيده به قبر Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚Ø¯Ø³ … آستالا اوليوا کاسينوس تايتانوس هويگنس ويستا بيبي!
آدم‌ها علاقه دارند روشن‌Ùکرترين آدم دنيا باشند؟!
-“چطوري بابا؟! عجب Ùيلم باØالي بود اين بي‌Øياهاي سه Ùˆ نيم! Ú†Ù‡ خبرا؟”
=”واقعا تو اين‌طور Ùکر مي‌کني؟ دي‌روز عصر Ú©Ù‡ با پري‌گل توي بالکن نشسته بوديم Ùˆ خورشيد رو نگاه مي‌کرديم Ùˆ کاÙي‌شاپ مي‌خورديم بررسي کردم ديدم اين Ùيلم خيلي ضد Ùرهنگي‌ه Ùˆ عقايد ضد Ùمينيستي‌ي توهين‌برانگيزي تو Ùريم به Ùريم‌اش گذاشتن. من Ùکر نمي‌کردم تو طرÙ‌دارش باشي. متاسÙÙ… براي خودم Ùˆ بيش‌تر براي شما جوون‌هاي اين دوره زمونه Ú©Ù‡ اصلا Øاضر مي‌شيد اين ابتذالات رو ببينين. هر بار Ú©Ù‡ اين Ùيلم رو ديدم بيش‌تر به اين نتيجه رسيدم Ú©Ù‡ Øتي بدتر Ùˆ کوته‌Ùکرانه‌تر از “بندتنبان‌ها براي Ú©Ù‡ تاب مي‌خورند” يا Øتي اون “اغما” است! کوتوله‌ي Ùرهنگي٠خرÙت! برو سانوستول بخور آدم بشي!”
آدم‌ها علاقه دارند باهوش‌ترين آدم دنيا باشند؟!
-“Ú†Ù‡ خبرا؟!”
=”خوب شد اومدي! اين صورت مساله‌ي قضيه Ùرما Ú†ÙŠ بود؟ Ú†ÙŠ Ú†ÙŠ به توان n به علاوه‌ي Ú†ÙŠ مي‌شه چي؟! نيم ساعته Øدس گلدباخ رو با Ùرض ابرتقارن٠ابرريسمان‌ها ØÙ„ کردم Ùˆ Øوصله‌ام Øسابي سر رÙته بود.”
کدام مبلغ مذهبي به‌تر از بقيه بوده است؟!
[سانسور!] [سانسور!] [سانسور!] سولوژنوس اول! [سانسور!] سولوژن خان [سانسور!] [سانسور!] چهارمي و ششم‌اي [سانسور]
نويسنده‌ها علاقه دارند به‌ترين نويسنده‌ي دنيا باشند؟!
-“دي‌شب “در جستجوي زمان از دست رÙته” رو تموم کردم آخر سر.”
=”اØساس نمي‌کني وقت‌ات تل٠شده؟!”
-“هان؟!”
=”وقت‌ات!”
-“خب، اممم … چرا … يکمي طولاني بود زيادي خيلي آره خب.”
=”بيا! اين دو صÙØÙ‡ رو بگير به جاش بخون.”
پست مدرن‌ها علاقه دارند عجيب‌ترين چيزهاي دنيا باشند؟!
-“!”.
=”.”!
Ùˆ اينک به‌ترين زمان براي Ø®Ùتن است!
داشتم به اين Ùکر مي‌کردم Ú©Ù‡ آيا ÙيلسوÙان ممکن است دهن‌لق باشند؟ ممکن است ÙيلسوÙ‌اي به هنگام Ú¯Ùتمان انديشه‌ورز دشنام سر دهد Ùˆ طر٠مقابل‌اش را به باد ناسزا بگيرد؟
خب، باشد، قبول!!!
بياييد قيدها را سخت‌تر کنيم: ÙيلسوÙان تØليلي چطور؟ مثلا ممکن است ÙŠÚ©ÙŠ بيايد بگويد: (p=>q & p): q Ùˆ طر٠مقابل‌اش در آيد: &$!@#!ØŸ!
گمان‌ام دعوا وقتي شروع مي‌شود Ú©Ù‡ کس‌اي بيايد Ùˆ بگويد “p يعني …”.
همه‌ي مشکلات زير سر زبان است Ùˆ زبان هم نه تنها گرامر Ú©Ù‡ Øتي در تخصصي‌ترين کاربردهاي‌اش پر از ارزش‌هاي مخÙÙŠ است!
امشب Ùيلم Flatliners Ùˆ يا مرگ‌جويان را ديدم. پيش‌تر راجع به اين Ùيلم –بدون اين‌که اسم‌اش را بدانم- شنيده بودم. Ùيلم درباره‌ي چند دانش‌جوي پزشکي‌اي بود Ú©Ù‡ براي خود به طور مصنوعي تجربه‌ي Ù„Øظه‌ي مرگ ايجاد کرده بودند. ÙŠÚ©ÙŠ دو دقيقه قلب‌شان را از کار مي‌انداختند Ùˆ بعد با اØياي قلبي Ùˆ … دوباره به زندگي باز مي‌گشتند. تجربيات آن‌ها در اين ميان جالب بود. اکثرشان تجربيات‌اي کابوس‌گونه داشتند؛ تجربياتي پر از نگراني‌ها Ùˆ عذاب وجدان‌هايي Ú©Ù‡ ريشه در کودکي‌‌شان داشت.
بيش‌تر درباره‌ي Ùيلم چيزي نمي‌گويم. خسته‌ام. از Ùيلم به طور کلي خوش‌ام آمد. با اين‌که ÙŠÚ© چيزهايي‌اش توي ذوق‌ام مي‌زد اما کليت‌اش خوب بود. اما موضوع‌اي Ú©Ù‡ مي‌خواهم Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†Ù… وجود چنين تجربياتي است: آيا واقعا چنين تجربياتي وجود دارند؟ Ùˆ آيا اصولا هيچ الزامي به ماوراءطبيعي بودن اين تجربيات –در صورت وجود- هست يا نه؟ از نظر من غيرمنطقي نيست Ú©Ù‡ چنين نوع تجربه‌هايي وجود داشته باشد: Ú†Ù‡ مثل اين Ùيلم پيچيده Ùˆ روياگونه Ùˆ Ú†Ù‡ مثل مواردي ديگر ساده ولي مرموز (مثلا ديدن نوري در انتهاي تونل). اما به اعتقادم نيازي به توضيØ‌اي ماوراءطبيعي براي اين پديده نيست. در طول Ùيلم به شدت ياد آشوب اÙتاده بودم Ùˆ سيستم‌اي Ú©Ù‡ ديگر کنترل‌شده نيست. خيلي شبيه به رويا ولي Øتي با انرژي‌ي کم‌تر. شبکه‌ي عصبي‌اي Ú©Ù‡ بگويي نگويي خاموش است Ùˆ کوچک‌ترين سيگنال‌ها تجربيات را ايجاد مي‌کنند. شبکه‌اي Ú©Ù‡ ديگر مکانيزم‌هاي کنترلي‌اش تقريبا غيرÙعال است Ùˆ همه چيز مي‌تواند در ذهن رخ دهد. Øال اگر مثلا بخش‌اي از سلول‌هاي بينايي ديرتر از Ùعاليت باز ايستند، ديدن لکه‌اي نوراني –آن هم در انتهاي تونل- قابل تصور است. گمان‌ام در چنين شرايطي بيش‌تر شبيه به سيستم‌اي کنترل‌نشده Ùˆ بدون هيچ ورودي‌اي هستيم Ú©Ù‡ در آن تخيل –گو اين‌که تخيل٠مرد مرده شايد ديگر خيلي Ùايده نداشته باشد- به شدت جولان مي‌دهد.
اما با اين وجود بايد بگويم Ú©Ù‡ مشکلي اساسي در تØليل‌اي ماوراءطبيعي بر موضوع نيز وجود ندارد. يعني به نظر من Ú©Ù‡ وجود ندارد. جدا از آن،‌ تÙسيرهاي آن‌گونه هميشه رازآلود Ùˆ در نتيجه جالب توجه‌اند.
خب … من ديگر تقريبا خواب‌ام Ùˆ نه تنها ديگر درست نمي‌توانم تايپ کنم Ú©Ù‡ انتخاب کلمات‌ام هم دچار نقص شده است. بايد ديد Ú†Ù‡ مي‌شود.
چرا روي روØ‌اي Ú©Ù‡ تازه از بدن خارج شده است (مثلا صد سال)ØŒ اندکي Ù„Ú© ديده مي‌شود؟