هومن و آرمان
بچه‌ها خودکار را در دهان‌شان می‌کنند.
به زور که از دهان‌شان در می‌آوری، دوست‌ات می‌شوند.
بعد می‌نشینی سر یک کلاس در تابستان گرم،
و باز هم خودکارت را در دهان‌شان می‌کنند.
بعد نیمکت‌ها عوض می‌شوند: می‌شوید هم‌کلاسی، هم نیمکتی! باید اعترا٠کنم Ú©Ù‡ هم‌نیمکتی‌ی سازگاری بوده‌ایم. نه جای‌مان تنگ می‌آمد نه با هم جر Ùˆ بØث‌مان می‌شد: یک زندگی‌ی کاملا مسالمت‌آمیز!
هر دو استقلالی هستید (یا بودید). به طور مشترک می‌زنید زیر توپ. بازی‌ی هیچ‌کدام تعری٠ندارد.
دیگر … دیگر کلاس‌های تابستانی‌ی او (Ù….ر.Ø´.ع!) Ùˆ بØث‌هایی Ú©Ù‡ با هم می‌کنید Ùˆ لذتی Ú©Ù‡ از زندگی می‌برید.
دیگر هم‌کلاس نیستید.
یکی می‌رود سراغ این‌کار، یکی می‌رود سراغ آن‌کار. یکی می‌رود دنبال این چیزها، یکی هم آن چیزها (معلوم است که چه می‌خواهم بگویم که؟!)
دو دانش‌گاه مختلÙØŒ دو رشته‌ی مختل٠و هزاران کار متÙاوت.
نتیجه‌اش معلوم نیست،
نیست،
(یعنی می‌دانی Ú©Ù‡ تو دیگر از زندگی‌ی او خارج شده‌ای Ùˆ او نیز از زندگی‌ات! تاثیرتان بر هم Ú©Ù… شده. به این می‌گویند رسم روزگار اØتمالا. Ú†Ù‡ می‌شود کرد؟)
[هم‌چنان] معلوم نیست …
تا این‌که … تا این‌که …
تا این‌که امروز آرمان به دنیا می‌آید!
هی! این دومین هم‌نیمکتی‌ی من است که بچه‌دار شده است! (:
چقدر می‌دهید اسم بقیه را بگویم؟! به هم‌نیمکتی‌ها: چقدر می‌دهید نام‌تان را لو ندهم؟
10 thoughts on “هومن Ùˆ آرمان”
کودوم هومن؟ م.؟ مگه ازدواج کرده بود؟
به هر Øال ÛŒØتمل از دوستانه! اگه وبلاگتو Ù…ÛŒ خونه از جانب ما هم تبریک.
اول راهنمایی همکلاسی بودیم نه؟ 1/5
اون جلوها می شستی. من هم که گوریل انگوری ته کلاس بودم!!!
بغل دستی ات Ù…Øمد نبود؟
آره!‌ همان هومن!‌(: ازدواج کرده که هیچ، ازدواج‌شان ثمره(!) هم داشته!
ما Û²/Ûµ با هم هم‌کلاس بودیم. قبل‌اش Û±/Û³ بودم. Ù…Øمد Ø. هم Û²/ÛµÛŒ بود تا جایی Ú©Ù‡ یادم می‌آید. در ضمن واضØ‌ترین خاطراتی Ú©Ù‡ ازت دارم مربوط می‌شود به این‌که همیشه مخال٠بودی Ùˆ اعتقاد داشتی اثبات‌ها غلطند. از برهان خل٠هم خوش‌ات می‌آمد! (:
راست‌اش یادم نمی‌آید بغل دستی اول Ùˆ دوم راه‌نمایی‌ام Ú©Ù‡ بوده است دقیقا! یکمی این ماجرا عجیب است. بعد از آن را تقریبا به خاطر دارم (اØتمال دارد به خاطر گذشت ایام باشد!). پس برای این‌که Ùراموش نشود بگویم بغل‌دستی‌ی سوم راه‌نمایی‌ام، Ùرداد زند بود! سال بعد می‌آیم Ùˆ سال‌های بعدی را می‌نویسم! (;
هومن مسگری را میگویی؟
اين متن تو باعث شد Ú©Ù‡ کمي Ùکر کنم تا همâ€Ù†ÙŠÙ…کتيâ€Ù‡Ø§ÙŠ سابقمâ€Ø±Ùˆ بهâ€Ø®Ø§Ø·Ø± بيارم. اول Ùکر کردم کسي رو به خاطر نخواهم آورد، اما با کمي تلاش نه تنها دبيرستان، Ú©Ù‡ تونستم تا اول راهنمايي پيش برم!
ولي شمارهâ€ÙŠ کلاس رو ديگه به ياد ندارم… هوم.. بذار Ùکر کنم شايد اونم يادم اومد! (درضمن اون مشکل رو هم خودم ØÙ„ کردم http://www.h4med.com/feed)
Ali baabaa man tuye 1-e-5 hamkelaaset budam tuye raahnamaai, na in Monsieur Sologen! Yaadete naghsheye jahaan rooye divaaremun daashtim? Baghal dastie man fekr konam Sahand HaajAliAhmad bood, jeloie manam Naaser Faraamarzpoor bud…
Dar zemn Sologen khaan, un yeki i ke mikhaay losh nadi ro man midunam kie…. begam, begam, begam? 😉
خوبه من کنار دستت نبودم هيچ وق
نه! در نتیجه اØتمال این‌که دچار مشکل شوی Ú©Ù…ÛŒ کم‌تر است! البته آخرین شواهد چیز دیگری می‌گویند.
سولو جان عزیز،
از لطÙت در نوشتن این پست ممنون …
اینجاست Ú©Ù‡ واقعاْ اثبات کردی Ú©Ù‡ «ضد ØاÙظه» هستی.
Ùقط یک چیز را Ùراموش کردی! هر دو Û²Û³ امی هستیم! Ù…Ú¯Ù‡ نه؟
Thank you!