خاطرات Mac’sای!
دیگر با Ùروشنده‌ی Mac’s سر خیابان‌مان بگویی نگویی دوست شده‌ام. همه‌شان هندی‌اند Ùˆ به نظر از یک خانواده: پدر بزرگ‌ای Ùˆ پسری Ùˆ دو نوه – یکی دختر Ùˆ یکی پسر. البته شاید هم دختر Ùˆ پسر، هر دو بچه‌های پدربزرگ‌ای باشند Ú©Ù‡ در این صورت می‌شود پدر. پیش‌تر راجع به‌شان نوشته بودم Ú©Ù‡ وقتی Ùهمیدند ایرانی‌ام Øسابی توی Ùکر می‌رÙتند Ùˆ اخلاق‌شان بد می‌شد. در واقع بزرگ‌ترین‌شان این‌طوری بود Ú©Ù‡ دیگر یکی دو ماه است ندیده‌ام‌اش. با پدر Ùˆ پسر خوب‌ام. با دختر هم مشکل‌ای ندارم اما دختر کلا Ú©Ù…ÛŒ بداخلاق است. در واقع همیشه گرÙته به نظر می‌رسد. ساری هم نپوشیده! بگذریم …
مدتی است Ú©Ù‡ پدر همیشه تذکر می‌دهد Ú©Ù‡ زمانی ایران بوده است. �هه‌ی Ù‡Ùتاد. من هم همیشه تذکر می‌دهم Ú©Ù‡ باید خیلی عوض شده باشد Ùˆ ایران آن موقع شبیه الان نیست. چند شب پیش پس از خرید شیر (خرید تقریبا همیشگی‌ی من!) دوباره بØØ« به اØمدی‌نژاد کشید. راست‌اش وقتی می‌پرسد مردم از او خوش‌شان می‌آید یا نه، Ú©Ù…ÛŒ Ø´Ú© می‌کنم. به هر Øال به نظر می‌رسد درصد قابل توجه‌ای از آن Ù‡Ùده میلیون رای داده‌اند. اشتباه Ú©Ù‡ نمی‌کنم؟ توجیه‌ام البته گول‌خوردگی‌ی اقتصادی‌ی از جنس Ù†Ùت سر سÙره است. Øالا این‌ها به کنار … به من ربطی ندارد. آقای پدر از من پرسیده اØمدی‌نژاد سواد دارد یا نه. وقتی Ú¯Ùتم استاد دانش‌گاه است تقریبا ک٠کرد. بعد شروع کرد به دلداری دادن من Ú©Ù‡ امریکا Ù…Øال است به ایران Øمله کند Ùˆ کلا لازم نیست نگران باشم چون چین Ùˆ روسیه روابط اقتصادی‌ی خوبی با ایران دارند. من هم خوش‌Øال شدم Ùˆ خیال‌ام راØت شد. بعد Ú¯Ùتگوی تمدن‌ها تمام شد چون مشتری بعدی امد Ùˆ آقای مغازه‌دار باید می‌رÙت سراغ‌اش.
امشب هم سوال عجیبی پرسید. ابتدا پرسید ایران چقدر جمعیت دارد. Ú¯Ùتم Ù‡Ùتاد میلیون. بعد پرسید Ú©Ù‡ ایران چند Ù†Ùر نیروی نظامی دارد. من Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ نمی‌دانم. بعد Ú¯Ùت این چیزها را Ú©Ù‡ در اینترنت نوشته‌اند. من تاکید کردم Ú©Ù‡ جستجو نکرده‌ام Ùˆ ادامه دادم Ú©Ù‡ تعداد نیروی نظامی‌ی ایران ثابت نیست Ùˆ تغییر می‌کند (در واقع، همه جان بر Ú©Ù‌اند). Ú¯Ùت باید بیش از یک میلیون باشد. دیگر Ù†Ú¯Ùتم ما ارتش بیست میلیونی داریم Ú©Ù‡ اگر گلاب به روی‌تان بشاشند، اسرايیل را لایه‌ای نازک از آب Ùˆ اوره Ùˆ مخلÙات بر می‌دارد (این لایه Û²Û¸Û° نانومتر خواهد بود: در Øوزه‌ی طول‌موج ماورای بنÙØ´ØŒ اندازه‌ی ØÙره‌های روی CDها Ùˆ …!).
8 thoughts on “خاطرات Mac’sای!”
سلام ….من از این مایه های طنزی Ú©Ù‡ در نوشته های شما جا خوش کرده لذت Ù…ÛŒ برم …به این نوشته لینک دادم .
خیلی خوبه. خیلی خیلی خوبه. خیلی خیلی خیلی خوبه. به خاطر همینه Ú©Ù‡ من Ù…ÛŒ Ú¯Ù… همه باید برن خارج. Øداقل برای یک اقامت یک ساله.
جالبه Ú©Ù‡ معمولا مهاجرین بیشتر از اقوام کشورهای دیگر در مسایل سیاسی Ùˆ بین الملل سر Ù…ÛŒ گردانند Ùˆ به آن ها Ù…ÛŒ پردازند؟ آیا این پندار من صØÛŒØ Ø§Ø³ØªØŸ
یاد Ùروشنده های پاکستانی Ù…Øله مان در کاونتری اÙتادم. یادشان به خیر 🙂
ارتش بیست میلیونی Ú©Ù‡ مال زمان انقلاب بود .اقا جون ارتش 70 میلیونی داره تازه اون هم طبق Ú¯Ùته مردم 70 میلیون کلاهک هسته ای
به سیاورشن: ممنون! (:
به علی: چرا؟
به بهروز: من در Øال Øاضر نمی‌دانم!
از زندگی: ای بابا … می‌بینم Ú©Ù‡ Ù‡ÛŒ شما می‌روید توی Øس Ùˆ Øال نوستالژی! Øالا خوب بودن Ùروشنده‌های‌اش؟!
به پریا: این را گذاشته‌ام برای صØبت بعدی. ممنون از یادآوری! (:
همین Ú©Ù‡ باعث Ù…ÛŒ شه Ú©Ù‡ Ùکر Ú©Ù†ÛŒ. (البته Øتما قبلا هم Ùکر Ù…ÛŒ کردی ولی Øالا Ùرق داره. قبول نداری؟) همین Ú©Ù‡ باعث Ù…ÛŒ شه Ø´Ú© Ú©Ù†ÛŒ. همین Ú©Ù‡ باعث Ù…ÛŒ شه توجیه Ú©Ù†ÛŒ. Ú†Ù‡ بسا باعث بشه Ú©Ù‡ بعد از مدتی توجیه Ù†Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ با واقعیات کنار بیای. Ùˆ خیلی چیزهای دیگه…
آره بابا خوب بودن. البته زیاد از انگلیس Ùˆ انگلیسی ها به خاطر نژاد پرستیشون خوششون نمی اومد 🙂