No BUT please!
-“من Ùکر می‌کنم Ùلان چیز این‌طوری �اشد.”
-“نه! درست است اینطوری Ùکر می‌کنی، اما نه، اینطوریام نیست.”
-“خب!‌ شاید هم اشتباه بکنم.”
+”نه! میخواهم بگویم اشتباه میکنی اینطوری Ùکر میکنی. صرÙا همین.”
جدیدا دارم به این نتیجه می‌رسم Ú©Ù‡ در مقابل آدم‌هایی Ú©Ù‡ بیش از یکی دو بار پشت سر هم به هر جمله‌ای Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم با “نه!” پاسخ داده‌اند سکوت مطلق اختیار کنم. بعضی‌ها با هر چیزی Ú©Ù‡ می‌گویی مخالÙ‌اند – مطلقا هر چیزی. خب، پس به‌تر است زیاد خودت را خسته Ù†Ú©Ù†ÛŒ. دی‌روز به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ مهم‌ترین رسالت من تغییر عقیده‌ی مردم نیست. در به‌ترین Øالت رسالت‌ام بیان Øقیقت است. Øقیقت را هم دو بار Ú©Ù‡ بیش‌تر نمی‌گویند.
در ضمن همه‌ی این ØرÙ‌ها در مورد “اما” Ùˆ “but” هم صادق است! طر٠آن‌قدر but Ú¯Ùت تا Ùهمیدم یک نژادپرست کثی٠بیش نیست! (راست‌اش تعداد آدم‌هایی Ú©Ù‡ در زندگی‌ام این‌قدر ازشان بدم بیاید کاملا قابل شمارش است.)
19 thoughts on “No BUT please!”
Salam az ashnayee bahatoon khoshhalam . va yadam mimooneh keh hichvaght be shoma dobar poshte ham na nagam .
به سکوتت، یه لبخند هم اضاÙÙ‡ Ú©Ù†.وقتی داری لبخند میزنی سرت رو هم بالا بگیر Ùˆ سعی Ú©Ù† چشمات برق بزنن.بعد توی دلت با صدای بلند بگوyou are it.بعد هم کار خودتو بکن Ùˆ ببین Ú†Ù‡ Øالی میده.
وااای خدا می داند من از دست این آدم ها چه کشیده ام! یعنی یک دونه از این آدم ها برای کل زندگی ادم بس است! بعد آخر بدیش هم این است که وقتی بعد از 2 بار سکوت می کنی می گوید -درست در روی خودت می گویدها!- که کم آورده ای.
مدارا!!!
در واقع هم ما Ùقط خودمون رو بیان Ù…ÛŒ کنیم Ùقط باید بدونیم Ú©Ù‡ خودمون هم تمام Øقیقت نیستیم..
زیادی جدی می گیری ها!
یک خرده زندگی را آسانتر بگیر
Ú¯Ùتم شاید خوشØال بشوید بهتان بگویم Ú©Ù‡ دیگر در ایران(یا شاید شیراز)Ùیلتر نیستید من با چند ISP امتØان کرده ام خیلی وقت پیش میخواستم بگویم اما وقت نشد
سولوژن جان!
اما مي دوني بعضي Ù†Ùرت‌انگيزترند اوناي Ú©Ù‡ جمله‌شونو با بله شروع مي‌کنن اما Ù…Øتواي ØرÙ‌شون نه است!
جزو کساییکه نمی تونم تØملشون کنم کسایین Ú©Ù‡ تو بØثشون به متناقض Øر٠اولشون Ù…ÛŒ رسن، بعد آخر٠آخر بØ� دوباره رو همون Øر٠اولشون تاکید Ù…ÛŒ کنن!
“…مهم‌ترین رسالت من تغییر عقیده‌ی مردم نیست. در به‌ترین Øالت رسالت‌ام بیان Øقیقت است …” A Nice one.A Real Expression
vaaghean fekr mikoni be khaatere nejad parasti bude.fekr konam to ziaad dar teye zendegit baa aadamaaii ke hesse nejaad parasti tushun enghadr ghavi baashe ke jaaygozin e vaaghenegari beshe tamaas nadaashti . daashti? gamaan mikonam iranihaa faghat dar morede arabaa ye chenin raftaari daaran ke motmaenan to ziaad shaahede raabeteye ye irani va yek arab naboodi.
پیش از آغاز: من هم نه می‌گویم، اما هم می‌گویم. آدم‌های کامل خیلی زیاد پیدا نمی‌شوند. (:
به جیرجیرک: به نظرم توصیه‌ی خوبی است. آزمایش می‌کنم. در واقع در این مدت به هر Øال Ú©Ù…ÛŒ تغییر کرده‌ام Ùˆ بخش‌ای از این تغییر به سمت‌ای بوده است Ú©Ù‡ Ú©Ù…ÛŒ اخلاق با ظاهر خوب ایرانی‌ام کم‌رنگ شده است. مثلا اگر پیش‌تر سلام‌کردن برای‌ام واجب می‌نمود، الان دیگر این‌گونه نیست.
به بنÙشه: دقیقا! یکی از این‌ها برای تراشیدن Ú©Ù„ زندگی‌ی آدم بس است. راه‌Øل‌اش البته تعویض طر٠مقابل است – تا Øد ممکن.
به “از زندگی”: (:
به آوای رهایی: اØیانا ربطی به کامنت‌ام در وبلاگ‌تان نداشت؟ اگر نه، بیش‌تر ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡ÛŒØ¯ØŸ
به لنیوم: این هم از آن ویژگی‌هایی است که آدم‌ها را به ۱۱ دسته تقسیم می‌کند: آن‌هایی که زندگی را ساده نمی‌گیرند، آن‌هایی که زندگی را ساده می‌گیرند و آن‌هایی که با اعداد باینری آشنایی ندارند.
به مریم: ممنون!‌ Ùکر کنم این‌طور باشد. Øداقل در بعضی از ISPها. بازدیدکننده‌های‌ام چند Ù‡Ùته‌ای است به طور معناداری بالاتر رÙته‌اند در Øالی Ú©Ù‡ به طور معناداری تغییری در پست‌های‌ام رخ نداده.
به شبØ: مثل‌شان، مثل پنبه به دستانی است Ú©Ù‡ سرت را بیخ تا بیخ می‌برند.
به لیدی‌ناز: و من هم با کسانی که خودسازگار نیستند مشکل دارم.
به آبی من: (:
به قشقرق: به نظرم لازم نیست تجربه‌ی از-پیش نژادپرستی داشته باشم تا بتوانم آن را تشخیص دهم. Ú¯Ùˆ این‌که این Ùقط یک Øس است.
یک اسÙندی اصیل همین الان به‌ام Ú¯Ùت Ú©Ù‡ مقابل آدم‌هایی Ú©Ù‡ دو بار به‌ات “نه!” می‌گویند سکوت Ù†Ú©Ù†! هممم …
یکی از دوستانم Ú©Ù‡ البته جوانتر است از ما مدتی است به این نتیجه رسیده است Ú©Ù‡ رسالتش … نیست ولی Ú©Ù…Ú©Ù… زیادی خودشو تو خودش Ú¯Ù… کرده. زود به یه چیزایی هم رسیدن خوب نیست. خوبه آدم سر وقتش به اون چیزایی Ú©Ù‡ باید برسه.
نازنین! رسالت انسان اصولا یعنی چه؟ آیا انسانها الزاما رسالتی دارند؟
به بهروز: بله! هر چیزی معمولا سن‌ای دارد. خوب نیست یک بچه‌ی پنج ساله راجع به قابلیت‌های جــنـسـی‌ی آینده‌اش چیز زیادی بداند. اما موضوع این است Ú©Ù‡ برای هر چیزی Ú†Ù‡ وقت‌ای مناسب است. Ú¯Ùˆ این‌که بØØ« رسالت، بØØ« اصلی‌ی این نوشته‌ام هم نبود.
به نیما: مطمئن نیستم در Øقیقت رسالت‌ای دارند یا خیر. ممکن است رسالت‌ای برای خود Ùرض بگیرند Ú©Ù‡ به نظرم چیز بدی نیست. در واقع به نظرم رسالت چیزی شبیه به هد٠است با درون‌مایه‌ای اجتماعی. Ùˆ باور نمی‌کنم شخص‌ای بگوید Ú©Ù‡ در هر Ù„Øظه از زندگی‌ای هدÙÛŒ -گیریم ضمنی- ندارد. به هر Øال من یک “در به‌ترین Øالت …” آن وسط‌های جمله‌ام آورده‌ بودم Ú©Ù‡ قرار بود نشان دهد اجباری بر این موضوع نیست.
سولو نمي‌دوني چقدر دلم برايت تنگ شده. اميدوارم خوش باشي.
رسالت ÙŠÚ© پاپ سولوژنون همانا بيان Øقيقت است Ùˆ بس.(: راستي برايم خيلي جالب است Ú©Ù‡ تو داري با آن جامعه تعامل انجام مي‌دهي. بعضي از ايراني‌ها وقتي آنجا هستند توي خودشان جمع مي‌شوند Ùˆ با بيرون ارتباط برقرار نمي‌کنند (چون اصلا ساده نيست Ùˆ Øتي خوشايند). اميدوارم شاد، سرزنده Ùˆ سلامت باشي.
موÙÙ‚ باشي.
(ضمنا به مارتين سلام من را برسان!)
سولو جان،
خیلی جالبه که تو «دانشگاه»، «یکسان»، «برایش» را جدا می‌نویسی (به صورت دانش‌گاه، یک‌سان و برای‌اش) و آنوقت «می‌خواهم» و «می‌کنی» را سرهم (به صورت میخواهم و میکنی)!
—
هومن جان!
دلیل‌اش این است Ú©Ù‡ یکی از آن‌ها من بودم Ùˆ یکی نیز دیگری! دیگری جور دیگری Øر٠می‌زند Ùˆ من به همین دلیل متÙاوت نوشتم‌اش.