*در این چند روزه دل‌ام می‌خواسته راجع به خیلی چیزها بنویسم. اما نمی‌شود. Øوصله‌ام نکشیده است. یا Øس کرده‌ام هنوز پخته نشده‌اند برای بیان. یا این‌که اصلا سکوت‌اش به‌تر است. بگذار تلاش کنم ببینم می‌توانم خیلی خلاصه‌وار بگویم‌شان یا نه. Ùقط این نکته را ذکر کنم Ú©Ù‡ این نوشته قرار است در وبلاگ‌ام بیاید. معنای‌اش مشخص است.
*در نظر داشتن تقارن در روابط اجتماعی ضروری است. اگر در جایی ببینم Ú©Ù‡ تقارن نقض شده است یا ممکن است بشود، ÙˆØشت می‌کنم. منظورم از تقارن تنها تقارن دوجانبه نیست، بلکه نوعی ابرتقارن منظورم است: تقارن‌ای همه‌جانبه Ùˆ بین همه‌ی اعضای ممکن رابطه.
خیلی نشده -اما شده- Ú©Ù‡ به خاطر این‌که Øس کنم روابطم با کس‌ای متقارن نیست، سعی کنم روابطم را با او Ú©Ù… کنم. چند مثال بزنم:
تقارن دوطرÙÙ‡:
-اگر من کس‌ای را دوست بدارم ولی او مرا دوست نداشته باشد، نمی‌توانم این رابطه را ادامه دهم.
-اگر من به شخص‌ای اØترام بگذارم ولی اØترام متقابل نبینم،‌ نمی‌توانم آن رابطه را ادامه دهم.
-اگر Øس کنم شخص‌ای اØساس می‌کند Ú©Ù‡ رابطه‌اش با من لط٠دایم است (Ùˆ برعکس‌اش صادق نیست) دل‌زده می‌شود.
تقارن همه‌جانبه (یا بگوییم ابرتقارن):
-اگر ببینم Ùردی خیلی زیاد غیبت می‌کند Ùˆ در مورد دیگران برای من می‌گوید Øس خیلی خوب‌ای در درازمدت نخواهم داشت. کوتاه‌مدت‌اش ممکن است البته جالب باشد (غیبت هم طبق تعری٠من معادل پشت سر کس‌ای Øر٠زدن نیست. معادل بدگویی پشت شخص است یا Ùاش‌کردن اسرار شخصی. تعری٠وقایع Ùˆ غیره را غیبت نمی‌دانم مگر این‌که وقایع چیزی باشد Ú©Ù‡ خود آن شخص نخواهد من بدانم Ùˆ جزو اسرارش Ù…Øسوب شود. نقد٠منصÙانه‌ی Ùرد دیگر را چندان غیبت نمی‌دانم. گرچه این موضوع به ÙˆØ¶ÙˆØ Ù…Ø³Ø§Ù„Ù‡â€ŒØ§ÛŒ Ùردی است). در واقع به این Ùکر می‌کنم Ú©Ù‡ ممکن است همین شخص درباره‌ی من نیز این‌گونه به دیگران بگوید. در این مورد البته Ú©Ù… Ùˆ بیش (Ùˆ نه کامل) یکی دو مورد استثنا قایل هستم. خود من غیبت می‌کنم؟ گاهی گرچه اصولا رازدار بسیار خوبی هستم (پس اگر غیبت کنم، راز خصوصی‌ی زندگی‌ی دیگری را Ùراموش نمی‌کنم، بلکه او را نقد می‌کنم. شاید گاهی غیرمنصÙانه. نه البته همیشگی Ùˆ متداول).
-اگر شخص‌ای به راØتی Øاضر باشد دیگران/کار دیگران را اØمق، بی‌Ùرهنگ/بی‌ارزش، بی‌معنا Ùˆ … بداند Øس خیلی خوب‌ای نخواهم داشت.
*وظیÙه‌ی من موضع‌گرÙتن در مقابل وقایع جهان نیست. کمینه وظیÙه‌ی شغلی‌ام نیست. این وظیÙه‌ی شغلی‌ی یک سیاست‌مدار است. آن سیاست‌مدار پدرسوخته‌ی انگلیسی وظیÙÙ‡ دارد در مقابل کشتار لبنانی‌ها ØرÙ‌ای بزند Ùˆ ریاست سازمان ملل نیز وظیÙه‌ای همان‌گونه دارد Ùˆ هم‌چنین وظیÙه‌ی رهبر دینی‌ی مسلمانان جهان هم این است Ú©Ù‡ مسلمانان را از Øرکت خشن در مقابل کار پاپ باز دارد. این‌ها وظیÙه‌ی شغلی‌ی آن‌ها است.
اما شاید موضع‌گرÙتن در قبال آن‌چه در دنیا می‌گذرد نیز وظیÙه‌ی اخلاقی‌ی من باشد. موضع‌گیری‌ی من چیزی را در کوتاه‌مدت تغییر نمی‌دهد، اما کمینه جلوی خشک‌شدن Øس‌گرهای انسانی‌ام را می‌گیرد. بلند Ùˆ شمرده بیان‌نکردن Øس درونی‌ی اÙراد در نهایت باعث خشک‌شدن تعهد انسانی‌شان می‌شود. دست Ú©Ù… من این‌طوری Ùکر می‌کنم. پس:
-جناب پاپ قلابی! جدا از این‌که ØرÙ‌ای Ú©Ù‡ زده‌ای مزخر٠بوده یا خیر، موقعیت شغلی‌ات ایجاب می‌کند سنجیده‌تر سخن بگویی. تو Ú©Ù‡ می‌دانی وضعیت Ùعلی‌ی جهان به گوزی بند است، چرا این‌گونه می‌کنی؟
-ای مردمان‌ای Ú©Ù‡ تا کس‌ای چیزی می‌گوید یا می‌کشد دنیا را به آتش می‌کشید. خوش‌بختانه یا متاسÙانه در این روزگار مردم دنیا به مجموعه عقاید خاص‌ای باور دارند Ú©Ù‡ آن را تمدن می‌نامند. ویژگی‌ی خاص این مجموعه باورها (Ùˆ رÙتارهای متعاقب‌اش) این است Ú©Ù‡ اگر کس‌ای رÙتاری خارج از تمدن داشت، او را به بازی نمی‌گیرند (مگر این‌که زورش زیاد باشد). با کمال شرمندگی کاری از دست من ساخته نیست. Ùعلا دنیا این‌گونه است Ùˆ شما هم زور زیادی ندارید. پس سعی کنید به بازی‌تان بگیرند تا بازنده نباشید. آها!‌ Ùراموش کردم بگویم. دو تا از مولÙه‌های این چیزی Ú©Ù‡ به تمدن معرو٠است این‌های‌اند: باور به آزادی‌ی بیان Ùˆ اعتقاد به تصمیم‌گیری مبتنی بر دموکراسی.
-دارÙور!
-بوش! بوش! چقدر از این موجود بدم می‌آید.
-جناب اØمدی‌نژاد! تو چرا باید این‌قدر ما را اذیت کنی؟ دنیایی از دست تو عاصی شده است.
-از هوگو چاوز هم متشکرم Ú©Ù‡ از بوی سولÙور شیطان سخن می‌گوید.
-دنیا با وجود خل‌هایی چون اÙراد ذکرشده نیازی به شهرآشوب‌ای ملکوتی ندارد. این‌ها خود جهان‌آشوب‌اند!
*دل‌ام دیگر برای ایران Ùˆ آدم‌هایی Ú©Ù‡ در ایران هستند Ùˆ بودند تنگ شده است. دیگر این اواخر Ú©Ù… Ùˆ بیش بی‌تابی می‌کنم. البته نه در ظاهر. یعنی گاهی Ùقط در ظاهر! شاید به خاطر این باشد Ú©Ù‡ برخلا٠برنامه‌ای Ú©Ù‡ می‌خواستم تابستان به ایران بروم، نتوانستم. دل‌ام برای دیدن دوستان‌ام در آن‌جا تنگ شده. هم‌چنین برای خیابان‌ها Ùˆ رستوران‌ها. نمی‌خواهم از خاطرات‌ام در آن‌جا بنویسم. خودم می‌دانم، شما هم بخش‌ای از آن را می‌دانید.
هممم …
*رامین امروز دÙاع کرد! مبارک باشد. خیلی خوب است. بالاخره تمام شد! امیدوارم در آینده موÙÙ‚ باشد Ùˆ کاری را Ú©Ù‡ می‌خواهد بکند به خوبی‌ی Ùˆ خوشی انجام دهد.
*چند وقت پیش تولد Ù…Øسن بود! Øساب‌اش از دست‌ام در رÙت Ùˆ نتوانستم به موقع تبریک بگویم. از این‌جا اما: تولدت مبارک!
*گاهی Øس می‌کنم بعضی‌ها با تکبر روی زمین راه می‌روند انگار Ú©Ù‡ Ùیل‌اند! سبک‌تر باشید.
من چی؟ سعی می‌کنم نباشم. با این‌که نمی‌توان به هر Øال همه‌ی نشانه‌های‌اش را از بین برد. Ú©ÙØ´ ورزشی -مخصوصا Nike Air- تا Øدی مشکل را ØÙ„ می‌کند (البته این سوال برای‌ام پیش می‌آید Ú©Ù‡ آیا می‌ارزد Û²Û°Û° دلار بدهی Ùˆ Ú©Ù…ÛŒ سجایای اخلاقی پیدا کنی؟)ØŒ اما کاÙÛŒ نیست.
اما بعضی‌ها خیلی Øرص مرا در می‌آورد – خیلی! بابا! Ùوق‌اش کوه کندی دیگر، خدا را Ú©Ù‡ نیاÙریدی!
*پیمان! هممم … دل‌ام برای آن همه وقت‌های خوش‌ای Ú©Ù‡ با هم داشتیم تنگ شده است (مثال: پلمپ رستوران در ساعات دیروقت شب). پیمان جزو سه چهار Ù†Ùری بود Ú©Ù‡ طنز را درک می‌کرد Ùˆ لازم نبود نگران باشی Ú©Ù‡ به‌اش بر می‌خورد یا نه (چون نمی‌خورد). بعضی‌ها هم دقیقا نقطه‌ی مقابل بودند. منظورم از بعضی‌ها البته تقریبا اکثر آدم‌ها است!
Øاجی! یکی از آن بØث‌های شادی‌بودگی لازم داریم!
*امشب یاد دکتر ابریشمیان اÙتادم. همم … ! Øال‌اش خوب است؟
*یکی از دردسرهای من Ùهمیدن معنای واژگان است. نه! منظورم واژگان انگلیسی نیست -Ú©Ù‡ خب، طبیعی است Ú©Ù‡ ندانم- Ú©Ù‡ همین واژگان زبان Ùارس است. همیشه دوست داشته‌ام یک واژه‌نامه‌ی خوب می‌داشتم، اما هیچ‌وقت نداشتم! هممم … Ùکر کنم Ùرهنگ معین چیز خوبی باشد، نه؟! هممم …
Øالا منظور من از همه‌ی این ØرÙ‌ها این بود: یکی می‌تواند به من بگوید معنای “ناتور” چیست؟ من با کمال شرمندگی نمی‌دانم معنای‌ی “ناتور دشت” یعنی Ú†Ù‡. Ùˆ مهم‌تر از آن، ارتباطش را با نام اصلی‌ی رمان سلینجر Ú©Ù‡ The Catcher in the Rye است درک نمی‌کنم. کس‌ای توضیØ‌ای دارد؟
بØØ« ناتور دشت شد یکی دو چیز بگویم به نظرم خوب است.
من اولین بار ناتور دشت را خرداد سه سال پیش خواندم. آن هم تقریبا -اگر درست به خاطرم مانده باشد- یک ضرب. یادم می‌آید آن زمان Øال‌ام خیلی بد بود Ùˆ از زندگی شاکی بودم Ùˆ از این جور مشکلات جوانان. بعد Ú©Ù‡ این کتاب را خواندم، نمی‌دانم Ú†Ù‡ شد Ú©Ù‡ Øال‌ام یک‌هو خوب شد. بعدش خوب بودم تا این‌که دوباره Øال‌ام بدتر شد (Ùˆ این‌بار طاعون٠آلبر کامو را خواندم. البته Ùکر کنم Øال‌ام بدتر از این بود Ú©Ù‡ اÙاقه کند). این‌ها برای این بØØ« اصلا مهم نیست (در واقع تنها برای خودم مهم است؛ یک‌جور نشخوار خاطرات٠این‌که چطوری شد Ú©Ù‡ تصمیم گرÙتم نگرانی را به کناری بگذارم Ùˆ به جای‌اش کارهای دیگر بکنم). مهم این است Ú©Ù‡ الان پس از سه سال دوباره شروع کرده‌ام به خواندن ناتور دشت Ùˆ این‌بار به زبان اصلی Ùˆ به طور مداوم این سوال برای‌ام پیش می‌آید Ú©Ù‡ این کتاب را چطوری ترجمه کرده‌اند.
متاسÙانه به خاطر ندارم ترجمه دقیقا چطوری بود Ùˆ صØنه‌ها در نسخه‌ی Ùارسی چگونه آمده بود (اما می‌دانم کتاب را دوست داشتم Ú©Ù‡ معنای‌اش این است Ú©Ù‡ به اØتمال زیاد ترجمه‌اش خوب بوده). اما چیزی Ú©Ù‡ Ùعلا دارم می‌خوانم Ú©Ù…ÛŒ مایه‌ی جـنـسـی‌اش بیش‌تر از آن است Ú©Ù‡ به نظرم قابل چاپ در ایران بوده باشد. مثلا هم‌اتاق هولدن یک دخترباز شدید بود Ùˆ هولدن شدیدا نگران این بود Ú©Ù‡ او چگونه ترتیب دخترهایی را Ú©Ù‡ با او قرار می‌گذارند می‌دهد (خب، واژه‌ی به‌تری نداشتم. منظور دقیقا همین بوده است). Ùˆ یا یکی دو Ùصل‌ای Ú©Ù‡ به کرایه‌ی تن‌Ùروش ربط دارد. این‌ها ترجمه شده‌ بودند؟