دانش‌گاه تعطیل
دÙتر Ùˆ دستک‌ام را برداشتم بروم اتاق استادم نشان دهم Ú©Ù‡ دارم Ú†Ù‡ کار می‌کنم. دو طبقه رÙتم بالا، بعد دیدم در٠اتاق‌اش بسته است، چراغ‌اش هم خاموش. اتاق‌های کناری هم وضع‌شان همین‌طور بود. بعد Ú©Ù…ÛŒ گشتم ببینم Ú©Ù‡ هست Ú©Ù‡ نیست. آزمایش‌گاه روباتیک خاموش بود، آزمایش‌گاه دیتابیس هم خاموش بود، رÙتم طبقه‌ی پایین، آزمایش‌گاه یادگیری‌ی ماشینی هم خاموش بود. رÙتم تو. Ú©Ù…ÛŒ چرخ زدم. هیچ چیز جالب‌ای پیدا نشد – نه کتاب جالب‌ای Ú©Ù‡ روز میز ولو شده باشد، نه نوشته‌ی بامزه‌ای روی تخته، Ùˆ نه هیچ چیز دیگر. آمدم بیرون، تصمیم گرÙتم بروم یک همبرگر کثی٠بخورم تا روØ‌ام باز شود (البته من مطمئن نیستم واقعا Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ بتوان این‌طوری باز کرد. ولی خب … !). می‌دانم، از شانس من هم Ú©Ù‡ شده، آن‌جا هم تعطیل است.
ØªÙˆØ¶ÛŒØ ØªÚ©Ù…ÛŒÙ„ÛŒ: Ùˆ تعطیل بود! به جای‌اش یک شکلات خوردم.
11 thoughts on “دانش‌گاه تعطیل”
مثل اینکه شما هم مثل خود من بدشانسیا نه؟
منم تو این مایه هام که دریا برم باید با خودم آب ببرم
عیبی نداره
اینم قسمت ماست
ما هم از این ساندویچ Ùروشی Ú©Ø«ÛŒÙها داریم دم دانشگاهمون
اما از من به شما نصیØت Ú©Ù‡ دیگه همبرگر نخور
سوسیس بندری بخور که هم خوشمزه تره و هم سالمتر
گویا آن روز, روز شما نبوده سولوژن جان :))
متوجه نشدم. مگه اون‌جا تعطیلات آخر سال شروع نشده؟ چطور انتظار داشتی جایی باز باشه؟
khob in ke behtar az didane ostadet bud ke!
maze shokolat ro ba hichi nemishe avaz kard!
Øداقل روی تخته یک چیز بامزه‌ای می‌نوشتی، Øتی شده از آن «خیلی‌ بامزه‌ها». نقل است Ú©Ù‡ اØتمال باز شدن Ø±ÙˆØ Ø¨Ø§ این کار بیشتر است تا با خوردن٠هم…مم،‌ همان همبرگر!
وقتي تعطيل مي‌كنن، ديگه شورش رو در ميارن!
به سمیرا: سوسیس بندری ندارد این‌جا متاسÙانه! هات داگ دارد Ú©Ù‡ آن هم در این‌جایی Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم به Ùروش نمی‌رسد. بگذریم Ú©Ù‡ لابد آن هم بسته بود.
به شانه بسر: نه! نبود!!!
به گیوتین: جمعه آخرین روزی بود Ú©Ù‡ دانش‌گاه‌مان رسما باز بود. در نتیجه هنوز به طور رسمی تعطیل نبود. اما خب، از Øدود یکی دو Ù‡Ùته‌ی پیش تعداد آدم‌ها روز به روز کم‌تر شد.
به آرماتیل: بعضی وقت‌ها نقاشی می‌کنم برای‌شان Ùˆ استعداد خودم را هم پرورش(!)‌ می‌دهم. اما این‌بار Øوصله‌اش نبود!
به روزبه: واقعا! تنبل‌ها!
به Sun: نه! استاد من معمولا از شکلات به‌تره!
اين تعطيلي ها Øكمتي هم داشت يا بد شانسي بود؟
من Ú©Ù‡ Ùکر میکنم به هر Øال، جناب مورÙÛŒ بیکار نبوده بشینه یه سری قانون واسه خودش وضع کنه! قوانینش مال ما هم هست دیگه…
به الهام: Øکمت داشته!
به المیرا: واقعا! دنیا که بر الکی سوار نیست!