خودباوری‌ی دولت مدرن

خودباوری‌ی دولت مدرن

به این می‌اندیشم که آیا مفهوم مدرنِ دولت آن‌قدر چندین و چندباره برای شهروندان و خودِ دولت تکرار نشده است که به هویت‌ای مستقل و به خودی‌ی خود با ارزش تبدیل شود؟
دولت‌ای که هدف‌اش کمک به انسان‌ها برای زندگی‌ی راحت‌تر و بی‌دغدغه‌تر بوده است (با حفظ امنیت، کمک به برقراری‌ی پیش‌رفت اقتصادی و چند مورد دیگر) اینک به موجودی زیینده و دارای حق تبدیل می‌شود که اجازه دارد برای حفظ ارگانیسم‌های زنده‌سان خودش از همان مردم قربانی بگیرد.

یا شاید هم دولت هم‌چنان درست عمل می‌کند Ùˆ من درک نمی‌کنم: قطع جریان اطلاعات Ùˆ سانسور باعث آرامش روانی‌ی بیش‌تر شهروندان می‌شود (چون لازم نیست فکر کنند – بهره‌وری در انرژی)ØŒ مبارزه با مخالفان، حکومت آینده‌ی یک‌نواخت Ùˆ امن‌ای را برای شهروندان تضمین می‌کند (ریسک آینده Ú©Ù… می‌شود) Ùˆ مخالفت با جنبش‌های اجتماعی چون جنبش زنان باعث راحتی‌ی اکثریت‌ای می‌شود Ú©Ù‡ سال‌ها به شیوه‌ی دیگری زندگی می‌کردند Ùˆ مشکل‌ای ذاتی هم با وضع موجود -مثلا نگاه تبعیض‌آمیز غالب مرد به زن- نداشتند (با این فرض: حقِ عمل‌نشده، حق نیست؛ یک گزینه‌ی نامربوط Ùˆ ناخوش است).

من هم‌چنان فکر می‌کنم توصیف اول‌ام به‌تر است. شاید به این دلیل که یکی از هدف‌های دولت را علاوه بر حفظ امنیت و کمک به رشد متعادل اقتصادی، کمک به تعالی‌ی انسانی -این توصیف مبهم ولی قابل درک- می‌دانم. خمود و رخوت و پایایی خلاف جهت پویایی انسانی است.

این‌ها را نوشتم چون خبر دست‌گیری‌ی سه‌تن از فعالان جنبش زنان را خواندم. اما این نوشته تنها محدود به این مورد یا حتی ج.ا. نمی‌شود.

نوشته‌های مرتبط:
روی‌کرد مدرن به دولت (ویکی‌پدیا) (شاید خواندن‌اش جالب باشد برای من‌ای که از فلسفه‌ی سیاسی خیلی کم می‌دانم.)
لینک خبرهای مرتبط در وبلاگ پرستو
ما یک تهدید امنیتی هستیم (وبلاگ پویا)

7 thoughts on “خودباوری‌ی دولت مدرن

  1. با یه دوست چینی بحث می‌کردم گفتم دوست داری کشورت آزاد باشه؟
    گفت هر تغییر سریعی برای چین خطرناکه. باید خیلی آروم تغییر بکنه.
    ایرانی‌ها به این حد از درک نرسیده اند. به خصوص این جنبش زنان. من اون افراد دستگیر شده رو نمی‌شناسم و امیدوارام آزاد بشوند. ولی این وبلاگی‌هاشون که خیلی مزخرم می‌گویند.(اکثرشون)

  2. این خیلی فکر من رو مشغول می‌کنه. اینکه قدیما یه قبیله بوده که هر کسی همه کاره بوده و عرف اون قبلیه، محدودیت‌های افراد قبلیه رو تعریف می‌کرده. بعدها که مردم برای بهتر مدیریت شدن جامعشون (قبیله) کم کم دولت تشکیل دادند، قصد این نبوده که اعمال محدودیت از سمت دولت ریشه‌های به این عمق داشته باشه. فلسفهٔ وجودی دولت (یا حکومت) مدیریته. و صد البته هر مدیریتی ممکنه محدودیت‌هایی اعمال کنه. اما حیطهٔ این محدودیت‌ها تنها به بحث مدیریت اجتماعی محدود می‌شه و با زندگی تک تک افراد جامعه تماس مستقیم نداره. با این تیکه از حرفات خیلی حال کردم:

    «آیا مفهوم مدرنِ دولت آن‌قدر چندین و چندباره برای شهروندان و خودِ دولت تکرار نشده است که به هویت‌ای مستقل و به خودی‌ی خود با ارزش تبدیل شود؟
    دولت‌ای که هدف‌اش کمک به انسان‌ها برای زندگی‌ی راحت‌تر و بی‌دغدغه‌تر بوده است (با حفظ امنیت، کمک به برقراری‌ی پیش‌رفت اقتصادی و چند مورد دیگر) اینک به موجودی زیینده و دارای حق تبدیل می‌شود که اجازه دارد برای حفظ ارگانیسم‌های زنده‌سان خودش از همان مردم قربانی بگیرد.»

  3. والا جسارته ها! اما من هر روز كه همه‌ي كامنت هاي پست هاي وبلاگم رو چك نمي كنم ببينم كسي واسه بيست تا پست پايين تر چيزي نوشته يا نه!
    خلاصه اين سيب زميني خودتان هستيد! :))و نمي دانم خواننده كيست! همين !

  4. قضیه اینجاست که وظیفه ی دولت ما هرگز از ruling به governing تغییر نکرده.

  5. یکی دو روز پیش شخص ناشناس‌ای برای‌ام نامه‌ای فرستاد و گفت که نظر من در مورد هدف دولت کاملا اشتباه است. هنوز پاسخ نداده‌اند که آیا می‌توانم نامه‌شان را این زیر بگذارم یا نه، اما خلاصه این را هم داشته باشید که کمینه نظر مخالف با اساس نوشته‌ام هم وجود دارد.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *