6 thoughts on “صورتی

  1. « Ù€ “وارتان”! سخن بگو!
    مرغ سکوت، جوجۀ مرگي فجيع را
    در آشيان به بيضه نشسته است!»

    “وارتان” سخن نگفت.
    چو خورشيد
    از تيرگي بر آمد و در خون نشست و رفت. . .

  2. « Ù€ “وارتان”! بهار خنده زد Ùˆ ارغوان شکفت.
    در خانه، زير پنجره گل داد ياس پير.
    دست از گمان بدار!
    با مرگ نحس پنجه ميفکن!
    بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار. . . »

    کدام‌اش بهین؟
    اویی که نگفت و پنجه زد با مرگ
    یا اویی که ماند پوچ در بهار؟

  3. به به! به به! حالا اینا رو کی گفته؟!! لپشو بکشم!!

  4. بالایی‌ها را یا پایین‌ها را؟! پایینی‌ها را بیش‌ترش کار احمد شاملو است! نمی‌دانم بشود لپ‌اش را کشید یا نه.

  5. حالا Ú©Ù‡ حس اش نیست… حس ای میل زدن هم نیست؟ جواب نمی دی؟ دیروز ای میل زدم…

  6. به نظر من هيچكدومشون خوب نيست. بايد فرياد زد و دست و پنجه نرم كرد با مرگ

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *