Objects in the rear mirror appear closer than they are

Objects in the rear mirror appear closer than they are

یک ایراد متداول خوانندگان داستان‌ها این است که فکر می‌کنند هر چه شخصیت‌ای در داستان گفته است عقیده‌/تجربه شخصی/عمل نویسنده بوده است. اگر شخصیت داستانی‌ای بی‌ادب باشد به این معنا نیست که نویسنده نیز بی‌ادب است، و اگر شخصیت‌ای تنگ‌نظر است به معنای کوته‌فکری‌ی نویسنده نیست. ویژگی‌ی یک نویسنده داستانی با یک خاطره‌نویس این است که نویسنده‌ی داستان می‌تواند وقایع‌ای را بیافریند که وجود خارجی نداشته است.
توجه کنید که نمی‌گویم نویسنده از خلاء همه‌ی این چیزها را در آورده است. او دیده، شنیده، خوانده و همه را با هم ترکیب کرده است. اما هیچ‌کدام را به طور مستقل -الزاما- تجربه نکرده.
حالا یک نگاهی به این بخش از رمان “قهرمانان Ùˆ گورها” (ارنستو ساباتو) بیندازید. من رمان را نخوانده‌ام اما به نظرم این بخش استادانه نوشته است. بعد نگاهی به کامنت‌های آن پایین بیندازید. بعد احتمالا دست‌تان می‌آیند Ú©Ù‡ منظورم از آن ایراد متداول دقیقا چیست! (;
(توجه کنید که اگر شما هم جزو کسانی هستید که همین ایراد متداول را دارند ممکن است از آن نوشته خوش‌حال نشوید.)
“قهرمانان Ùˆ گورها” (ارنستو ساباتو)

3 thoughts on “Objects in the rear mirror appear closer than they are

  1. خيلي ظريف Ùˆ جالب بود…

    به خصوص پيروزي نهايي فيمينيست‌ها…((:

    من هميشه خنده‌ام مي‌گيره وقتي که فيمينيست‌هاي همه خشم تاريخي‌شان را سر مردهاي روزگار خودشان خالي مي‌کنند انگار آنها مقصرند و خودشان مظلومان هميشه‌تاريخ((:

  2. و من همیشه حرص می خورم از این که فمینیست ها یک کلیت واحد دانسته می شوند که باید علیه شان با تحقیر و تمسخر حرف زد.

  3. حرص نخورید! (:
    فکر کنم به‌تر باشد در این پست راجع به این‌که چرا یک فمینیست باید/نباید از یک کلیت واحد دانستن فمینیسم حرص بخورد صحبت نکنیم.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *