آن روز که باران بند نیامد
اعترا٠می‌کنم Ú©Ù‡ ناشکری کردم. وقتی این پست را نوشتم در اتاق دانش‌گاه‌ام بودم Ùˆ تنها رعد٠برق را می‌شنیدم. بیرون Ú©Ù‡ آمدم خبری نبود. یعنی به طور قابل Ù…Ù„Ø§ØØ¸Ù‡ خیس نشدم.
ÙØ±Ø¯Ø§ÛŒâ€ŒØ§Ø´ اما، ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ باران آمد. ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ یعنی خیلی! Ùˆ من خیس شدم Ùˆ دقیقا این پست معنا پیدا کرد.
اما این تازه شروع ماجرا بود. سه روز بعد، مسابقه‌ی Ùوتبال داشتیم. مسابقه در زمین‌ چمن‌ای برگزار می‌شد Ú©Ù‡ وقتی روی‌اش راه Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÛŒ صدای شلپ شلوپ آب را می‌شنیدی، باران‌ گاهی آن‌چنان دیوانه‌وار می‌آمد Ú©Ù‡ خنده‌ات Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯Ø±ÙØª Ùˆ باد نیز وضعیت را مضØÚ©â€ŒØªØ± می‌کرد. دمای هوا هم ØØ¯ÙˆØ¯ شش یا Ù‡ÙØª درجه‌ی سانتیگراد بود.
نتیجه‌ی چنین آب Ùˆ هوایی این بود Ú©Ù‡ خیلی پیش از تمام‌شدن نیمه‌ی اول به معنای دقیق کلمه به تمامی(!) خیس شده بودم Ùˆ پس از بازی نه تنها مثل آن ØÛŒÙˆØ§Ù† نجیب می‌لرزیدم Ú©Ù‡ دست‌های‌ام هم از کت٠تکان نمی‌خورد.
در سر راه Ú©Ù‡ بازمی‌گشتیم دوستان پیش‌نهاد دادند Ú©Ù‡ مستقیم بروم بیمارستان ولی خب، من Ù†Ø±ÙØªÙ…! به جای‌اش Ø±ÙØªÙ… Ùˆ چای [کیسه‌ای] نوشیدم.
Ùوتبال … بله!‌ Ùوتبال چیز خوبی است. از هر جنبه Ú©Ù‡ نگاه Ú©Ù†ÛŒ. شاید هم نه. شاید بعدا در مورد خاطرات Ùوتبالی‌ام چیزهایی بنویسم. البته نمی‌دانم آیا خاطره‌ی قابل تعریÙ‌ای هم وجود دارد یا نه، اما مثلا این را می‌دانم Ú©Ù‡ هشت سال‌ای می‌شد تقریبا Ùوتبال بازی نکرده‌ام Ùˆ اگر پیش‌تر ویژگی‌ی مثبت‌ام در بازی توان دویدن‌ام بود، الان دیگر نیست! (البته این به معنای مرگ ستاره نیست؛ به هر ØØ§Ù„ کنترلرهای من برای شرایط دیگری تنظیم شده بودند.) لرد می‌داند ویژگی‌های دیگر بازی‌ام خیلی تعریÙ‌ای نداشت – اما کس‌ای Ú†Ù‡ می‌داند، دنیا آشوبی‌تر از این ØØ±Ù‌ها است.
دی‌شب در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ آب از سر Ùˆ روی‌ام می‌چکید به یک نتیجه‌ی ساده ولی غیرمنتظره رسیدم: وقتی قرار است تصمیم بگیری Ú©Ù‡ آیا در یک برنامه‌ی ØªÙØ±ÛŒØÛŒ شرکت Ú©Ù†ÛŒ یا نکنی، نباید Ùکر Ú©Ù†ÛŒ. تنها شرکت بکن! (البته شرطش این است Ú©Ù‡ آن برنامه‌ی ØªÙØ±ÛŒØÛŒ واقعا ØªÙØ±ÛŒØÛŒ باشد. بعضی وقت‌ها برنامه‌های ØªÙØ±ÛŒØÛŒØŒ تنها اسم‌شان ØªÙØ±ÛŒØ است.)
البته من قصد ندارم این ایده را تام عملی کنم، اما نتیجه‌اش همین عضویت در تیم Ùوتبال دپارتمان‌مان بود Ùˆ Ø§ØØªÙ…الا ØØ¶ÙˆØ±Ù… در یک مسابقه‌ی دوی چهار کیلومتر در Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ بعد. من تا به ØØ§Ù„ در هیچ مسابقه‌ی دوی چهارکیلومتری شرکت نکرده‌ام، ولی ØØ¯Ø³ می‌زنم ÙØ¹Ø§Ù„یت‌ای ØªÙØ±ÛŒØÛŒ باشد. این روزها دارم به این Ùکر می‌کنم Ú©Ù‡ ØØ¯ بالای زمان‌ای Ú©Ù‡ ممکن است مسابقه را تمام کنم چند دقیقه است.
5 thoughts on “آن روز Ú©Ù‡ باران بند نیامد”
سلام سولوژن
البته من Ùˆ تو Ùˆ جادی خاطرات مشترک خوبی در مورد Ùوتبال داریم 🙂
خب الآن ØØ§Ù„تون چطوره؟
به سینا: بله! آن Ùوتبال‌ها هم Ú©Ù‡ تعری٠کردنی است. در واقع می‌توان Ú¯ÙØª بازی‌های Ø®Ø¯Ø§ØØ§Ùظی بودند! (; آن‌ها را هم باید تعری٠کنم یک زمانی.
به “از زندگی”: ممنون! به نظر سالم می‌رسم!‌ (:
نتيجهâ€ÛŒ ساده ولی غير منتظره خوبی Ú¯Ø±ÙØªÙ‡â€Ø§ÛŒ. بعضن از شرکت در ØªÙØ±ÙŠØØ§ØªÛŒ Ú©Ù‡ ذهنيت قبلی خاصی راجع Ø¨Ù‡â€Ø´Ø§Ù† نداريم، نتايج غير منتظره Ù…ÛŒâ€Ú¯ÙŠØ±ÙŠÙ…!
راستی ØªÙˆÙ¾â€ØªØ§Ù† از اين توپâ€Ù‡Ø§ÛŒ با رنگ خاص، مثلن نارنجی نبود در آن آب Ùˆ هوا؟
به لرد: نه! توپ‌اش سÙید بود. بر٠که نمی‌آمد، Ùقط همه چیز خیس بود!