همه‌ی دانش‌ها

همه‌ی دانش‌ها

کتاب‌های بسیاری نوشته شده‌اند.
مردمان باورهای گوناگونی داشته‌اند و دارند.
اخلاق‌ها، فرهنگ‌ها و ارزش‌های رنگارنگی در طول تاریخ بر زندگی‌ی ما آدم‌ها حکم‌فرما بوده است.
علم‌مان درباره‌ی خیلی چیزها کم و بیش سخن می‌گوید،
همین‌طور فلسفه [و اگر دل‌تان می‌خواهد دین].
حال همه‌شان را بگذاریم کنار هم و با هم نگاه‌شان کنیم. اینک چه می‌دانیم؟
و چه نمی‌دانیم؟

21 thoughts on “همه‌ی دانش‌ها

  1. کل بشریت در کل هیچ هدفی ندارد همین است که به کل امور می نگریم وحشت برمان میدارد!
    اوپس چی گفتیم!

  2. چی‌نمی‌دونیم؟ ساده‌ست…اِممم…نمی‌دونم D:
    Ùˆ Ú†ÛŒ می‌دونیم؟ بازم ساده‌ست…اِممم…چیزه،همه‌شو بگم؟! D:
    جدا از شوخی این سوالت برام یک‌کمی ابهام داره. ما مقادیری اطلاعات کسب کردیم. مقادیری اطلاعات هم کسب نکردیم که بهشون واقفیم. مثلاً می‌دونیم که نمی‌دونیم درمان قطعی بعضی بیماری‌ها چیه. همین دانایی به نادانی باعث می‌شه دنبال کشفشون باشیم.
    اما یه‌سری مسایل هست که اساساً ما رو توی هپروت مطلق نگه‌داشتن و تاوقتی اتفاقی نیافته که چرتمون رو پاره کنه، متوجه نادونی‌مون درمورد اون‌ها نمی‌شیم. مثلاً تاوقتی فیزیک نیوتونی برامون کارکردداشته‌باشه و دودوتاچهارتامون رو جفت‌وجور کنه، به‌فکر فیزیک انیشتینی نمی‌افتیم. همین مسئله قابلیت اعتماد دانش ما رو هم زیر سوال می‌بره. یعنی آیا می‌شه درمورد اون چیزهایی که فکرمی‌کنیم می‌دونیم از خودمون مطمئن باشیم؟ به‌عبارت دیگه درمورد چه مسایلی می‌تونیم با اطمینان بگیم همین است و جز این نیست؟
    من همیشه فکرمی‌کردم ترازوی دانش‌سنجی ما روی کفه‌ی نادانسته‌ها(یی که به نادانسته بودنشون واقفیم) خیلی خیلی سنگین‌تره و همین هم باعث می‌شه ما باسرعت زیادی به حجم دانسته‌هامون اضافه‌کنیم که به‌نوبه‌ی خودش باعث می‌شه به نادانسته‌های بیشتری پی‌ببریم و بذاریموشون روی اون یکی کفه‌ی ترازو. مسئله‌ی اصلی این وسط همون نادانسته‌های دانسته‌ن. همون مسایلی که می‌دونیم که نمی‌دونیم. اون‌هان که باعث می‌شن پیش بریم. والا نادانسته‌هایی که هنوز از پرده برون نیافتادن، به‌هیچ‌وجه قابل سنجش و تامل نیستن و به‌کلی خارج از این دو کفه قرارمی‌گیرن. اگه می‌خوای حجم نادانسته‌هامون رو اندازه بگیری، داری دنبال غیرممکن می‌ری. این هم از فتوای امروز ما!
    D:

  3. داشته بودند –> داشتند. ( هر چند داشته‌اند را بیشتر می‌پسندم.)
    اخلاق هم که خودش جمع‌ه!‌
    زندگی‌ی؟‌ زندگیِ!
    —————
    انگار همین ‌قرار‌دادها تنها چیزهایی‌ست که می‌دانم!

  4. به آرماتیل: در مورد “داشته بودند” با تو موافق‌ام. داشته‌اند به‌تر است.
    در مورد اخلاق هم باید بگویم که بله، اخلاق خودش جمع است، اما یک‌بار دیگر هم جمع‌پذیرد مگر اشکال دارد؟! (: چیزی شبیه به مجموعه‌ی مجموعه‌ها می‌شود. مورد مشابه‌اش در زبان‌مان، مردم و مردمان است.

  5. “تا بدانجا رسید دانش من
    Ú©Ù‡ بدانم همی Ú©Ù‡ نادانم”
    به نقل از شیخ الرئیس ابوعلی سینا (اگر اشتباه نکنم)

  6. سلام… من همون موجودیم Ú©Ù‡ چند وقت پیش در مورد CS Ùˆ apply Ùˆ این چیزا ازتون مشورت گرفتم… خیلی وقته Ú©Ù‡ وبلاگتون رو میخونم… با اجازه تون لینک اینجا رو در وبلاگ نه چندان فعالم گذشتم تا راحت تر بتونم به اینجا سر بزنم……

  7. هرچند شاید ادامه‌دادن این مساله‌ به مانند دیدن «نوک انگشت» باشد به‌جای «دیدن ماه»؛ اما هم‌چنان فکر می‌کنم یک تفاوتی بین مثالی که اشاره کردی و جمع‌‌دوباره وجود داشته باشد. اسم جمع با جمع‌کردن اسم توفیر دارد به نظرم.
    ——–
    ولی مساله‌ی اساسی، همین قرارداد‌ها هستند.
    هر چند «پا در کفش دیگران کردن» است، اما به راستی همه‌ی علم که امروزه به معبدی با ستون‌هایی عظیمی می‌ماند، چیزی جز سنگ‌ روی سنگ چیدن بر اساس یک سری اصول اولیه‌ي ساده نیست.
    آیا فیزیک‌دان‌ها دنیا را می‌سازند یا قوانینی برای توصیف دنیا بر اساس قوانین «قبلاً پذیرفته شده» ایجاد می‌کنند؟

  8. به صورتک خیالی: نمی‌دانم آیا موافق‌تان هستم یا نه. شاید خوب باشد قبل‌اش بگوییم منظورمان از “هدف” چیست Ùˆ در Ú†Ù‡ سطح‌ای تعریف می‌شود. مثلا غذاخوردن یک هدف فردی برای هر موجود زنده‌ای از جمله انسان است. پس با این دید، بشر هدف‌مند است. از طرف دیگر، شاید بتوان قبول کرد Ú©Ù‡ هدف عینی‌ای (Ú©Ù‡ خارج از چارچوب ذهن هر فرد تعریف‌شده باشد – چیزی مثل رسیدن به “کمال” یا از این دست) الزاما وجود ندارد (گرچه شاید وجود داشته باشد).

    به گیوتین: از فتوای امروزتان ممنون‌ام! (البته فکر کنم الان دیگر می‌شود دی‌روز پریروز.) پیش از ادامه باید بگویم که قبول دارم سوال‌ام مبهم است. خوبی‌اش این است که پاسخ‌ها از هر جـنس‌ای می‌توانند باشند. با این توضیح باید بگویم که با این تعبیر شما از نوشته‌ام، با پاسخ‌ای که داده‌اید موافق‌ام.
    ذهن من در حال حاضر این مساله را این‌گونه می‌بیند: دو فضا داریم. یکی فضای سوالات است و یکی فضای پاسخ‌ها. برای بعضی از زیرمجموعه‌های فضای اول، نگاشت‌ای به فضای دوم می‌شناسیم. برای بعضی زیرمجموعه‌های دیگر، نگاشت را نمی‌دانیم، اما می‌دانیم که آن مجموعه‌ها جزو فضای اول هستند. این‌ها همان نادانسته‌ها هستند. زیرمجموعه‌های دیگری از فضای سوالات وجود دارند که نه تنها پاسخ‌شان را نمی‌شناسیم، بلکه حتی نمی‌دانیم که سوال‌اند. به بیان دیگر تاکنون با آن‌ها مواجه نشده‌ایم.

  9. به شانه بسر: هممم … نگاه خوب Ùˆ به جایی بود. من خیلی وقت‌ها این‌طوری فکر می‌کنم. مخصوصا شب‌ها!

    به هادی: بله! (: به خاطر دارم صد البته. کارتان به جای خوبی رسید؟ در مورد لینک هم ممنون.

    به آرماتیل: درست است که این بحث به آن بحث ربط ندارد، اما هر دوی بحث‌ها قابل تامل‌اند. می‌توانی توضیح بدهی که چرا جمع دوباره اشتباه است؟ در واقع فرض کن مجموعه‌ی A را داریم. وقتی می‌خواهیم راجع به A صحبت کنیم، از آن‌جا که از چندین جز تشکیل شده است، آن را جمع می‌بندیم. مثلا اگر اعضای A جاندار باشد، A می‌شود مجموعه‌ی جانداران. حال فرض کن می‌خواهیم از مجموعه‌ی مجموعه‌های A صحبت کنیم (مثلا از power set). حال باید چه بگوییم؟ کاری که من کرده‌ام این است که دوباره چنین چیزی را جمع بسته‌ام چون به نظرم مجموعه‌ی مجموعه‌های A با A فرق دارد. یعنی گفته‌ام چیزی مثل جانداران‌ها. البته جانداران‌ها در زبان فارسی به کار نمی‌رود (شاید چون به این دلیل که هیچ‌وقت لازم نشده کس‌ای راجع به مجموعه‌ی مجموعه‌های جانور صحبت کند). شاید کس‌ای بگوید که نباید از چنین ساختاری در زبان استفاده کرد چون بعضی وقت‌ها از نظر آوایی قشنگ است و بعضی وقت‌ها نه و از آن‌جا که دوست داریم در زبان تا حد ممکن استثنا نباشد، پس بی‌خیال دو بار جمع‌بستن می‌شویم. سوال‌ام این است: اگر بخواهیم به مجموعه‌ی مجموعه‌های A اشاره کنیم، باید چه بگوییم؟

    در مورد بخش بعدی: پا در کفش که؟! در مورد فیزیک‌دانان و قوانین‌شان، به نظرم تنها شرط این است که تا حد ممکن قوانین‌شان توصیف‌گر باشد. این‌که از کجا بیاید، خب، احتمالا ساده‌تر است از تغییر قوانین پیشین بیاید. اختراع چیزها از اول سخت‌تر است تا پدیدآوردن‌شان با تغییر چیزهای پیشین. اما نکته این است که در هر دو حالت، آن‌ها دنیا را نمی‌سازند: دنیا وجود دارد! (البته این دید فعلی‌ی من است. ممکن است فرض جور دیگر.)

    به انوش: واقعا فقط همین؟ بیش‌تر توضیح می‌دهید؟

  10. ممنون…اتفاق خاصی نیفتاده… به جز اینکه فهمیدم دانشکده شما انتخاب اولمه!… دو سه روز پیش هم به ریچی میل زدم! Ú©Ù‡ هنوز جواب نداده 🙁

  11. سلام ژن‌ِتنها (ØŸ) 🙂
    .
    اول از همه نگاه می‌کنم ببینم که ادعای طرف در چیه. اگه می‌خواد حرف علمی بزنه یا حکم کلی صادر کنه، چیزی رو ثابت یا رد کنه، اونوقت نگاه می‌کنم ببینم ترتیب نتیجه‌گیری‌ش چقدر منطقیه و روش کارش چقدر علمیه. یعنی اول سعی می‌کنم ببینم تو چه چهارچوبی داره حرف می‌زنه. اگه دیدم غلطه داره به خورد بقیه می‌ده، و این غلط شعور آدمای دیگه رو دست‌کم می‌گیره، اعتراض می‌کنم. اگه ادعا در سطح عمومی مطرح شده باشه، اعتراضم در سطح عمومی خواهد بود.
    .
    اگه طرف صرفا نظر و سلیقه‌ش رو گفته باشه،‌که با نظر و سلیقه منِ خواننده متفاوته، گاهی نظر متفاوت خودم رو بیان می‌کنم بدون ردِّ نظر اون طرف. گاهی هم چیزی نمی‌گم، بسته به اینکه از ارتباط با اون آدم خوشم بیاد یا نیاد، و اینکه بدونم طرف هم موضع من‌ رو درک می‌کنه.
    .
    اگر غلط واضح باشه، و احتمال بدم مشابه اون رو دور و ورم زیاد خواهم دید، قطعا اعتراض می‌کنم. ممکنه تلفن بزنم یا ایمیل.
    .

    توضیح از سولوژن: این کامنت به این پست ربطی ندارد! گیج نشوید.

  12. راستی! این ترجمه من از Sologen بی‌ربطه! Sologene که نیست!
    .
    حالا کلا یعنی چی این لغت؟

  13. تا اینجاش که مشکلی نیست
    سر هم کردن این پازل ( دین + فلسفه + … ) قسمت سختشه

  14. Ú©Ù„ لذت زندگی برای من کشف Ùˆ شهودم در اون از نا دا نسته هامه…نا دانسته ها Ùˆ دا نسته های هر آدمی متعلق به خود اون آدمه…

  15. به capsX: تا این‌جای‌اش هم که آن‌ها را در برمی‌گیرد. نگفته بودم که تنها علم، گفته بودم همه‌ی دانش‌ها که شامل اخلاق، فرهنگ و فلسفه و [اگر دل‌تان می‌خواهد، دین] می‌شود. جدا از این، علم هم خیلی مرزش مشخص نیست. اگر یادمان باشد، عالمان‌ای وجود داشته‌اند و دارند که می‌گویند گزاره‌های خارج از قابلیت بررسی‌ی علم است، مهمل است.

    به رکسانا: بله!‌ کشف و شهود لذت‌بخش است. دانسته‌ها و نادانسته‌ها هم تا حدی شخصی‌اند، اما نه بیش از حدی. در واقع اگر بگوییم دانش‌ای را می‌دانیم که دیگران نمی‌دانند، و نتوانیم نشان‌شان دهیم تا بدانند، آن‌چه می‌دانیم به احتمال زیاد تصور دانستن است. حالا من دقیقا نمی‌دانم منظورتان از کشف و شهود، شامل چه چیزها می‌شود.
    راستی emailای که شما می‌نویسید، invalid است. نامه‌ای برای‌تان فرستادم، برگشت خورد. می‌خواستم بگویم سری بزنید به یکی از پست‌های قبلی. پاسخ‌ای برای کامنت‌تان نوشته‌ام.

  16. Calculate what man knows and it cannot compare to what he does not
    know.

    ~Chuang Tzu~

    سلام جناب سولوژن
    بابت اين كه وبلاگم را كاويدي، بابت كامنتهاي خوبت، و همين طور براي لينك ممنونم. اميدوارم از همديگر ياد بگيريم.

  17. آخه عزيز من، به فرض هم Ú©Ù‡ ÙŠÚ©ÛŒ می‏دونست Ú©Ù‡ ما Ú†ÛŒ می‏دونيم، می‏اومد همين جوری شسته Ùˆ رفته به تو می‏گفت؟ نه… خودمونيم…. انصافن. تو خودت اين همه چيز می‏دونی، می‏آی به همين ساده‏گی به بقيه بگی؟ نمی‏گی دیگه… انتظاراتی داری!

  18. سلام خیلی لطف کردید….این میل واقعیمه….اگر دوباره میل کنید ممنون میشم.

  19. من نظر شما رو در باره تصور دانستن قبول ندارم..دانش هایی هست Ú©Ù‡ بر مبنای تجربس خواندنش تا تجربه اش نکرده باشیم فایده ای نداره..تجربه های مراتب عرفان به عنوان مثال… حتی فهم خیلی از فلسفه ها نیازمند فهم زیرساخت های اونه…Ùˆ درکش برای همه میسر نیست.تازه بحث فهم دانش Ùˆ قبول Ùˆ بکار گیریش Ú©Ù‡ شما در پست بعدیتون گفتید خود این مقوله است Ú©Ù‡ بکارگیری دانشی یکسان در انسان های متفاوت چقدر مختلف است….

  20. اینک می دانیم چه هستیم و کجا هستیم.اما نمی دانیم چگونه چنین هستیم ؟ می دانیم اینجا کجاست و اگر پرسش بر اساس کنجکاوی برای حقیقت کل نگری باشد که بشر هرگز بدان دست نمی یا بد/ نمی دانیم کجاست . تنها می دانیم آنچه که امروز داریم حاصل آن چیزهایست که دیروز زندگی کردیم.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *