Browsed by
Author: SoloGen

X:=”300″ and others

X:=”300″ and others

وجود پدیده‌ی X در زمان ۰ (صفر) اعلام می‌شود.
اما پدیده‌ی X در زمان ۱۰ مشاهده‌پذیر می‌شود.
واکنش به آن از زمان ۰ آغاز می‌شود.
تقاضا برای تاخیر در واکنش پیش از مشاهده‌پذیری به چیزهای مختلفی (از کاهلی گرفته تا خیانت) تعبیر می‌شود.
تقاضا برای مشاهده در زمان Û±Û± با چشم‌پوشی یا مقاومت مواجه می‌شود: نیازی نیست! (شاید هم بدتر) (آمار: از Û±Û¸ نمونه، Û´ نمونه مایل به مشاهده بودند، Û² نمونه مخالف بودند، Û±Û² نمونه حتی پاسخ هم ندادند – Ùˆ بگذاریم من تفسیر نکنم Ùˆ هم‌بستگی‌ی متغیرها را نیز بیان نکنم).

هیچ چیزی این وسط مشاهده نشده است.
واکنش‌هایند که پراکنده می‌شوند.

پدیده‌ای شبیه به این در ۱۲ فروردین یک سال‌ای رخ داد. به خاطر دارم مردم دسته دسته نظر می‌دادند بدون این‌که مشاهده کرده باشند.
خیلی‌ها باور دارند که دستِ کم نتیجه‌ی انتخاب آن روز بهینه نبوده است.

عیب است؟! اجتناب ناپذیر است؟ قابل تغییر است؟
Û°.Û· – Û°.Û´ – Û°.Û¹

نباید ساده‌انگارانه چنین نوع رفتارهایی را نفی کنم. به‌تر آن است که ببینم:
-چرا چنین رفتارهایی رخ می‌دهد؟
-چرا این نوع رفتارها (Ú©Ù‡ اسم‌اش را شاید بتوان گذاشت “پیش‌قضاوت”) چندان مناسب نیست.

به هر حال زیر سوال‌بردن یک رفتار ساده‌تر از تحلیل آن است، و احتمالا کم فایده‌تر.
اما گاهی واکنش مخالف نشان‌دادن لازم است – چاشنی‌ی تندی برای بازگشت به متعالی. Ú©Ù… پیش آمده تحلیل‌ها به طور مستقیم تغییر اجتماعی ایجاد کنند. هدف‌ام تغییر اجتماعی است؟ بله!

نیهیلیسم پس از مبارزه

نیهیلیسم پس از مبارزه

آیا می‌توان به آن کس که این‌چنین استوار می‌رود فرمان ایست داد؟
و مگر کسانی که کتک می‌خورند با آن‌هایی که نمی‌خورند برابرند؟
و چگونه می‌توان کس‌ای را که نمی‌میرد، کشت؟!
یا حداقل روسری سرش کرد؟!

پاسخ:

Read More Read More

هوادار جنبش‌های اجتماعی

هوادار جنبش‌های اجتماعی

شب اول نه، شب دوم بعد از دست‌گیری دسته‌جمعی‌شان، پسرک در وبلاگ‌اش نوشته بود “دخترکان عزیز در بندم! ای هواداران آزادی Ùˆ زیبایی. همه‌تان را از دور محکم می‌بوسم.”
عجبا!

نظام فردیت‌زدا

نظام فردیت‌زدا

ترس‌ام این است Ú©Ù‡ نظام‌شان نمی‌گذارد فردیت‌ات در مرکز وجودت قرار بگیرد. به زور -Ú†Ù‡ با قانون Ùˆ Ú†Ù‡ با بی‌نظمی- می‌خواهد فردیت‌زدایی‌ات بکند. در این نظام، آینده‌ی تو کم‌تر به تو Ùˆ بیش‌تر به محیطت بستگی دارد – بیش از هر بستگی‌ای Ú©Ù‡ همه جای دیگر Ùˆ همه زمان دگر داشت.

در سوگ آزادی‌ی اجتماعی

در سوگ آزادی‌ی اجتماعی

همین‌طوری برای یادآوری‌ی خودم این‌ها را می‌آورم. احتمالا محض خنده!

تشکیل اجتماعات و راه‏پیمایی‏ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است.‏‏ (اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران)

Article 9:
No one shall be subjected to arbitrary arrest, detention or exile.
Part of Article 20:
Everyone has the right to freedom of peaceful assembly and association.

(بیانیه‌ی حقوق بشر)

دست‌گیری‌ی گسترده‌ی فعالان جنبش زنان

دست‌گیری‌ی گسترده‌ی فعالان جنبش زنان

وحشی‌گری که شاخ و دم ندارد. همین چند دقیقه‌ی پیش خبر را خواندم: تعداد زیادی از فعالان جنبش زنان در جلوی دادگاه انقلاب دست‌گیر شده‌اند. تاسف‌بار است. نمی‌دانم فرماندهان و دست‌گیرکنندگان دقیقا چرا چنین کرده‌اند. چه نیازی برای چنین سرکوبی وجود دارد؟ از چه می‌ترسند؟ آیا فعالیت این افراد این‌همه بر ضد موجودیت ج.ا. است که چنین واکنش‌ای (و واکنش‌های مشابه در یکی دو سال اخیر) را ایجاب کند؟
نمی‌دانم، اما حدس می‌زنم فعالیت چنین جنبش‌ای تاثیر کوتاه‌مدت ندارد و از طرفی، به نظرم سرکوب خشن و مقطعی نمی‌تواند جلوی یک جنبش با تاثیر بلندمدت را بگیرد (سرکوب گروه سیاسی دم انتخابات (مثلا دست‌گیری‌ی رهبر گروه) می‌تواند تاثیرگذار باشد چون فعالیت گروه سیاسی بر انتخابات تاثیر کوتاه مدت دارد (در چند ماه می‌توان پیروز شد یا شکست خورد)، اما تاثیر جنبش زنان میان‌مدت و بلندمدت است و سرکوب‌ای که فوق‌اش چند ماه آن‌ها را در لاک فرو ببرد تنها چند ماه تاثیر نهایی را عقب می‌اندازد و چند ماه هم که در ده بیست سال به حساب نمی‌آید).

Read More Read More

سوژه: روشن

سوژه: روشن

خورشید طلوع می‌کند و نورش را از پنجره‌ی شرقی‌ی اتاق به صورت‌ام می‌تاباند،
و غروب، جای‌اش را به نورافکن ملتهب پادگان مغرب‌زمین می‌دهد
تا من
-همیشه-
در روشنایی باشم.
(آمین!]

سرنوشت نوستالژوسیتی

سرنوشت نوستالژوسیتی

به دلیل استقبال شدید ولی نحیف دوستان، مشکلات ژئوپلتیک Ùˆ درگیری‌های ارضی‌ی پیش‌آمده، Ùˆ تعبیه‌نشدن سیستم یک‌پارچه‌ی بازیابی‌ی فاضلاب خاطره‌های دوردست، طرح تاسیس نوستالژوسیتی –مطرح‌شده به تاریخ Û²Û² فوریه‌الاول سال Û±Û³Û¸Ûµ خورشیدی- تا اطلاع ثانویه منتفی می‌گردد.

آرش! کمان برگیر، مرزهای ده‌کده بی‌قرارند

آرش! کمان برگیر، مرزهای ده‌کده بی‌قرارند

آن‌قدر کیف می‌دهد آدم بعد از سال‌ها دوست‌اش را دوباره پیدا کند. مخصوصا اگر دوست‌اش از آن دوستان ویژه هم بوده باشد. و البته تاسف‌بار است اگر نوع پیداشدن جوری باشد که دیدار (حتی موقت) را ممکن نسازد. مثلا پیداشدن‌ای از جنس دیدن اتفاقی در شهری دیگر، تماس تلفنی، یا یافتن او در اورکات.
خلاصه می‌خواهم ثبت کنم و بگویم که به تازگی آرش را دوباره پیدا کرده‌ام. و خب، جوری هم پیدای‌اش نکرده‌ام که بتوان حالا حالاها هم‌دیگر را دید. همین!
در این شرایط حس‌ای Ú©Ù‡ به شخص دست می‌دهد احتمالا چیزی است از جنس “Ú†Ù‡ خوب می‌شد همه کنار هم بودند”. Ùˆ خب، نمی‌شود دنیا Ú©Ù‡ این‌قدر خوب باشد! (;
نتیجه‌ی نهایی چیست؟ نتیجه‌ی نهایی این‌که به این می‌اندیشی Ú©Ù‡ زمان‌هایی با هم Ú†Ù‡ کرده‌اید، چقدر خوش گذرانده‌اید Ùˆ Ú†Ù‡ کارها Ú©Ù‡ نکرده‌اید Ùˆ Ú†Ù‡ حرف‌ها Ú©Ù‡ نزده‌اید Ùˆ کجاها Ú©Ù‡ نرفته‌اید Ùˆ آخر سر نوستالژی‌ات باد می‌کند [Ùˆ می‌ترسی Ú©Ù‡ بترکد!]. ولی Ú†Ù‡ کارش می‌شود کرد؟ نمی‌دانم، اما حدس می‌زنم هیچ‌کار‌ …

فرض کنید بتوانید ده‌کده‌ای بسازید شامل همه‌ی کوه‌ها Ùˆ دشت‌هایی Ú©Ù‡ همیشه عاشق‌شان بوده‌اید (پس یک طرف‌اش می‌شود دربند Ùˆ کولک‌چال Ùˆ شیرپلا، یک طرف‌اش می‌شود دریاکنار Ùˆ نور Ùˆ اینگلیش بی) Ùˆ بعد همه‌ی مکان‌های دوست‌داشتنی‌تان را در بین این کوه Ùˆ دشت جا دهید تا بشود خیابان‌ها Ùˆ محله‌های ده‌کده‌تان (پارک ملت Ùˆ خیابان انقلاب Ùˆ خیابان ولی‌عصر در یک طرف، پارک نیاوران Ùˆ برج ایفل Ùˆ سید خندان Ùˆ فردوسی Ùˆ Ú©ÙˆÚ†Ù‡ پس کوچه‌های نیاوران هم در طرف دیگر). در مرحله‌ی بعد باید رستوران‌ها را انتخاب کنید (مثلا در-ب-در Ùˆ پیتزا پنتری Ùˆ جامِ جم Ùˆ لوکس طلایی، Ùˆ هم‌چنین ساندویچی‌ی مکس Ùˆ کافه شیز Ùˆ Ú©Ú¯ Ùˆ ارلز). هنوز کار دارد … ساختمان معدن دانش‌گاه تهران Ùˆ دپارتمان برق Ùˆ کامپیوتر Ùˆ دبیرستان علامه‌حلی Ùˆ ساختمان‌ برق خواجه‌نصیر Ùˆ SUB Ùˆ Athabasca Hall Ùˆ CSC هم باید به این وسط اضافه شوند. اممم … باز هم کار دارد، اما فعلا وارد جزییات نمی‌شوم.
حالا Ú†Ù‡ احتیاج داریم؟ معلوم است،‌ مهم‌ترین بخش‌ این ده‌کده: آدم‌ها! آدم‌هایی Ú©Ù‡ دوست دارید ببینیدشان، روزگاری دوستان بسیار نزدیکی بوده‌اید، لحظات بسیار خوش‌اش را گذرانده‌اید،‌ Ùˆ آن‌هایی Ú©Ù‡ شخصیت‌تان را Ø´Ú©Ù„ داده‌اند، تغییر داده‌اند، Ùˆ شما را آن‌چه هستید کرده‌اند (Ùˆ نه البته همه‌شان – به هر حال بعضی از این افراد جای‌شان در جهنم است دیگر، نه؟). آدم‌هایی Ú©Ù‡ دوستان گذرا نبوده‌اند، کسانی نبوده‌اند Ú©Ù‡ قربان صدقه‌تان می‌روند تا وقتی با شما کار دارند، بلکه کسانی بوده‌اند Ú©Ù‡ با شما دوست بوده‌اند چون دوست‌تان داشته‌اند. این آدم‌ها را هم باید بیاورید بگذارید در این ده‌کده‌تان. که‌ها هستند؟ بگذریم … خیلی‌ها!
فرض کنید چنین ده‌کده‌ای می‌داشتید …

ظلم‌دانی

ظلم‌دانی

از میان صدها صفحه‌ی اینترنتی‌ای Ú©Ù‡ در هفته گذرم به‌شان می‌افتد، بعضی‌های‌شان جوری‌اند Ú©Ù‡ دوست دارم با بقیه هم به اشتراک بگذارم. گاهی لینک‌اش را برای این دوست یا آن دوست می‌فرستم، خیلی وقت‌ها هم صفحه را به Ú©Ù„ فراموش می‌کنم Ùˆ بعضی وقت‌ها هم در این وبلاگ درباره‌اش می‌نویسم. در این وبلاگ هنوز لینک‌دانی‌ی پویا ندارم (Ùˆ مطمئن هم نیستم چیز خوبی باشد: لینک بدون توضیح Ùˆ فله‌ای به اعتقادم هویت‌زدایی می‌کند از محتوای صفحه‌ی لینک‌شده. آن را تبدیل می‌کند به لینک‌ای هم‌چون لینک‌های دیگر. همه‌ی صفحه‌ها هم‌ارز می‌شوند Ùˆ تفاوت‌شان به فقط سه چهار کلمه‌ی توضیح‌دهنده‌ی لینک تقلیل می‌یابد)ØŒ در نتیجه گاهی -شاید هفته‌ای یک بار- پست‌ای این‌چنین در وبلاگ خواهم گذاشت به قصد لینک‌پراکنی. لینک‌ها معمولا به هم مربوط نیستند Ùˆ ممکن است درباره‌ی هر چیزی باشد – از کمیک خنده‌دار گرفته تا سیاست تلخ. بگذریم …

Read More Read More

مشکل نمایش فونت فارسی در مرورگر Safari

مشکل نمایش فونت فارسی در مرورگر Safari

در این پست می‌خواهم راجع به راه‌حل درست فارسی‌دیدن صفحات وب در کامپیوترهای اپل (Apple) و سیستم عامل Mac OS X و نرم‌افزار سفری (Safari) بنویسم.

ماجرا چیست؟ از حدود یک سال و نیم پیش بیش‌تر اوقات با کامپیوترهای اپل و سیستم‌عامل Mac OS X کار می‌کنم. سیستم‌عامل‌ای که از بین چند سیستم‌عامل‌ای که با آن کار کرده‌ام، به‌ترین‌شان برای یک کاربر شخصی است. فعلا قصد ندارم راجع به این سیستم‌عامل صحبت کنم، بلکه می‌خواهم درباره‌ی مشکل‌ای که با این سیستم‌عامل داشته‌ام بگویم.
مشکل این است که مرورگر استاندارد این سیستم‌عامل، یعنی Safari، در خواندن بسیاری از صفحات فارسی مشکل دارد. مشکل این است که حروف فارسی به صورت حرف‌های بزرگ (و نه چسبیده) نمایش داده می‌شوند. نتیجه این‌که مجبور در این مدت من مجبور بودم وبلاگ‌خواندن‌های‌ام را با فایرفاکس (Firefox) انجام دهم و بقیه‌ی کارهای‌ام را که نیازی به نمایش فارسی نداشت با Safari. فایرفاکس مرورگر خوبی است، اما دو عیب اساسی دارد: کند است و خیلی قیافه‌اش خوش‌گل نیست (در مقایسه با Safari).
عجیب این‌که روی بعضی کامپیوترهای اپل دیگر که تست می‌کردم چنین مشکل‌ای وجود نداشت و Safari به درستی صفحه‌ی فارسی را نشان می‌داد، ولی روی کامپیوتر من نوشته‌ها درهم بود. مشکل چه بود؟

متاسفانه راه‌نمایی در این زمینه در اینترنت ندیدم. احتمالا به این دلیل که تعداد فارسی‌زبانان‌ای که با اپل کار می‌کنند کم است. اما پس از کمی گشت و گذار به این نتیجه رسیدم که مشکل ناشی از این است که Microsoft Office 2004 (که متاسفانه مجبور به نصب‌اش شده بودم) تعدادی از فونت‌های استاندارد مثل Arial و Times New Roman را بازنویسی می‌کند. جدا از این، شیوه‌ای که سیستم‌عامل Mac OS X تشخیص می‌دهد حروف فارسی (یا عربی) باید به هم چسبیده باشند یا نباشند با سیستم‌عامل ویندوز فرق دارد (نمی‌دانم فرق‌شان چیست!). نتیجه این‌که در این سیستم‌عامل فونت‌هایی که در ویندوز به درستی نمایش داده می‌شوند، صحیح نمایش داده نخواهد شد.

راه حل چیست؟
راه حل این است که فونت‌های خود سیستم عامل را دوباره بازگردانید. خوش‌بختانه چنین کاری خیلی سخت نیست. کافی است نرم‌افزار Font Book را (که احتمالا نصب شده است) اجرا کنید. می‌بینید که فونت‌ها در چند دسته‌ی مختلف قرار دارند: User و Computer. کاری که من کردم این است که فونت‌های Times New Roman و Arial مربوط به کلاس User را disable کردم (و البته پاک نکردم!). احتمالا این کار باعث می‌شود که سیستم‌عامل دیگر از فونت‌هایی که توسط Microsoft Office نصب شده است استفاده نکند و از فونت‌های ابتدایی -که بدون مشکل کار می‌کنند- استفاده کند. و بدین‌ترتیب مشکل حل شد.

کلمات کلیدی: مشکل فونت فارسی، Safari، Mac OS X، Microsoft Office

پ.ن: خب! مرا باید ببخشایید که این پست شباهت‌ای به نوشته‌های دیگر این وبلاگ ندارد. اما به نظرم رسید ثبت چنین تجربه‌ای ممکن است برای دیگران مفید باشد.
نکته حقوقی: اگر به هر دلیل‌ای زدید و چشم کامپیوترتان را کور کردید، طبیعتا خودتان آن را کور کرده‌اید! حضرت سولوژن هیچ مسوولیتی در هیچ زمینه‌ای کلا نمی‌پذیرد. ولی خب، نگران نباشید. اتفاقی نمی‌افتد.

جستاری در مینیمال-ماکسیمالیسم ادبی در شبه‌سایبرژورنالیسم پساساختارگرا

جستاری در مینیمال-ماکسیمالیسم ادبی در شبه‌سایبرژورنالیسم پساساختارگرا

پست‌های کوتاه خوب‌اند،
تکلیف آدم از همان اول مشخص است.
می‌خواند و تمام می‌شود در یک پلک‌زدن.
نه این‌که دو خطش را بخوانی
و بعد
صفحه را ببندی
در حالی که عذابِ وجدان گرفته‌ای که
آیا چیزی از دست دادم یا نداده‌ام چیزی را از دست؟
می‌بینید:
به حساب من
شما الان
در خط
سیزده
چهاردهم
این پست هستید،
و هم‌چنان دارید می‌خوانید!
خدا گناهان مرا ببخشاید!

دخترک آرایش‌گر و شهریار کوچولو در دوران کهولت حضرت سلیمان

دخترک آرایش‌گر و شهریار کوچولو در دوران کهولت حضرت سلیمان

امروز به سلمانی رفته بودم. دخترک آرایش‌گر از کارم پرسید. [چطور او بپرسد، من نپرسم؟]: من هم از کارش پرسیدم. در کالج‌ای بود Ùˆ الان دوران کارآموزی‌اش را سپری می‌کرد. پرسید بعدا می‌خواهی Ú†Ù‡ کاره شوی. پاسخ‌اش دادم، اما حس خنده‌داری به‌ام دست داد: Ú†Ù‡ کار خنده‌داری (یا آیا این هم جزو کارها حساب می‌شود؟). Ú©Ù…ÛŒ ماست‌مالی هم کردم: می‌خواهم پژوهش‌گر بشوم در موسسه‌ای یا … (این بعدش از “یا”اش مرا کشته!).
شغل آبرومند؟ بیل بزن؟ موهای مردم را کوتاه کن؟ پژوهش؟! پرق!
آخر کار دخترک گفت ده سال جوان‌تر شدی. گفتم نه دیگر این‌قدرها! اما گویا ژل‌اش جوری است که می‌توان موها را به هر جهت حالت داد: سیخ‌سیخی این‌ور، سیخ‌سیخی آن ور! رفتم بعدش عکس گرفتم که بفرستم برای سفارت: با همان موهای سیخ‌سیخی!
[یادم باشد عکس را در فوریه گرفته‌ام. خانم عکاس گفت اگر دوباره نسخه‌ای از آن بخواهی، کافی است بدانی در چه ماه‌ای عکس گرفته‌ای، بقیه‌اش با او. فوریه، فوریه!]
راستی دخترک دست‌اش را وسط کار قیچی کرد. یاد ماجرای نارنج و یوسف و دوستان زلیخا افتادم (یادش نیافتم چه کنم؟!). اما لامصب سن است که بالا می‌رودها! دی‌شب با علاقه برنامه‌ای درباره‌ی بیماری‌های قلبی می‌دیدم. باید به فکر بود.
اما جدا چه کار خنده‌داری!