ماه آبکی‌ی آب‌دار

ماه آبکی‌ی آب‌دار

در چند وقت اخیر، دو خبر مهم قابل بیان رخ داد.

اولی‌اش این‌که بر روی کره‌ی ماه کلی آب کشف کردند! ماجرا بدین‌گونه است که چند وقت پیش دو سفینه‌ی فضایی به سمت ماه شلیک شد. برنامه این بوده است که اولین آن‌ها چون شهاب‌سنگ‌ای به سطح ماه برخورد کند و حفره‌ای ایجاد کند و دومی هم که در فاصله‌ی نزدیک‌ای از اولی حرکت می‌کند، بررسی کند تا ببیند غبار برخورد چه چیزهایی در خود دارد. دومی هم البته بعد از دقایق‌ای دوباره به حفره برخورد کرد. این برخوردها در
نه اکتبر همین امسال رخ دادند و حفره‌ای به عرض حدود بیست-سی متر ایجاد کردند.

پس از گذشت حدود یک ماه در ۱۳ نوامبر نتایج آزمایش منتشر شد و نتیجه این بود که ماه آب دارد (طبق گزارش‌ای، حدود صد کیلوگرم آب مشاهده شده است، اما من نتوانستم منبع آن را تایید کنم). به نظرم این واقعه بسیار هیجان‌انگیز است. با این‌که وجود آب در بیش‌تر کیهان بدیهی است، اما کشف آب در این نزدیکی -که می‌تواند پای‌گاه خوب‌ای برای کندوکاوهای فضایی باشد- بسیار مهم و حیاتی است.
تصاویر و ویدئوهایی از برخورد را می‌توانید از این‌جا دریافت کنید.

در این لحظه‌ی مقدس بیایید دست به دعا برداریم و آرزو کنیم آدم‌های نادان و جاهل دست از جنگ و خون‌ریزی و دگرآزاری و خودآزاری بردارند و به جای‌اش کمی پول خرج کارهای «انسانی» -شامل سیرکردن شکم‌ها و پژوهش علمی- بکنند.

دومین خبر هم بماند برای پست بعدی!

تکمیلی: تیتر این پست به خواست خوانندگان و من به ترتیب زمانی این‌ها بوده است:‌ ماه آب‌دار، ماه آبکی، ماه آب‌دار، ماه آبکی‌ی آب‌دار.

روزگار لزج

روزگار لزج

بعضی روزها که هیچ، بعضی روزگاران انگار پر است از خبر ناگوار و اوقات‌ای که لزج پیش می‌روند. این خبر بد می‌آید، آن اتفاق ناخوش‌آیند می‌افتد، فلانی می‌میرد، خبر مریضی‌ی دیگری می‌آید، دو چندان بر کس‌ای ناحق می‌رود، و صد چندان بر قوم‌ای جفا.
تجمع این همه کنار هم را نیز می‌گذارند به حساب تصادف.

Ù‡ÛŒ … این روزگار نیز بگذرد!

مستر ساعتی

مستر ساعتی

آقای ساعتی
آقای ساعتی، معلم زبان دبیرستان علامه‌حلی، امروز پنج‌شنبه از دنیا رفت. او یکی از معلم‌هایی بود که خیلی‌ها -و شاید هم همه- دوست‌اش می‌داشتند. کلاس‌های‌اش همیشه سرگرم‌کننده بود و اخلاق‌اش نَرم و دوست‌داشتنی. نکته‌ی بامزه درباره‌ی او این بود که هیچ‌وقت جلوی ما فارسی سخن نمی‌گفت و من اصلا نمی‌دانم گویش فارسی‌اش چگونه بود.
یادش گرامی!

تکمیلی: شاگردهای‌اش در این وبلاگ یادنامه‌ای می‌نگارند.

تکمیلی‌تر:‌ پویان خیلی به‌تر از منْ، حرف من Ùˆ خیلی‌های دیگر را زده است. نوشته‌ی «سهم بزرگ آدم‌های کمیاب» را بخوانید. «… بعد از مستر ساعتی باید در دنیایی زندگی کنیم Ú©Ù‡ در آن متانت Ùˆ آرامش Ùˆ امنیّت Ùˆ درنگ کمیاب‌تر شده.»

مشق شب: واکنش آدم‌ها را پیش‌بینی کنید

مشق شب: واکنش آدم‌ها را پیش‌بینی کنید

لابد می‌گویند، بیش‌تر آدم‌ها را عرض می‌کنم، چیزی در حد و حدود:‌ «طرف دل‌اش خوش‌ه»،
بسیاری دیگر توی دل‌شان می‌گویند:‌ «طرف بی‌کاره!»،
بعضی‌ها هم زیر لب می‌گویند: «آفرین، دم‌اش گرم!»،
و بیش‌تر آن بعضی‌ها بعد از حرکت دو ثانیه‌ای لب و ذکر تشویق، صفحه را می‌بندند و می‌روند سراغ وبلاگ بعدی.
دو سه نفری می‌آیند و صاف و ساده می‌گویند: «آفرین!»،
سه چهار نفری هم کف دست‌ام می‌گذارند: «تو مگه مزدور ج. ا. هستی؟!»
و من می‌مانم و ربط گوز و شقیقه!
و احتمالا کلی آدم هم این وسط پیدا می‌شوند که از خود می‌پرسند:‌ «اعدام مگه چشه؟! بکشید حروم‌زاده‌ها رو!»
و من می‌مانم و شما و خودمان: این همه نوشتیم، نه زن گیرمان آمد،‌ نه شوهر، نه یک قرون پول توی جیب‌مان رفت، نه حساب بانکی‌مان فربه شد، ولی اصلا این‌ها به کنار، از خود می‌پرسم: «این‌جا دقیقا چه خبره؟!»
احسان فتاحیان را اعدام نکنید!

احسان فتاحیان را اعدام نکنید!

خوانده‌ها حاکی است «احسان فتاحیان» قرار است فردا (۱۱ نوامبر، چهارشنبه) اعدام شود. گویا دلیل دست‌گیری او (و دیگران‌ای چون حبیب‌الله لطیفی و شرکو معارف‌ (؟) که آن‌ها نیز به اعدام محکوم‌اند)‌ به خاطر ترورهایی است که تابستان پارسال در کردستان ایران رخ داده. در ابتدا او بدون حضور وکیل به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود، ولی در تجدیدنظر به اعدام محکوم شده است. دلیل حکم اعدام‌اش، «محاربه با خدا» عنوان شده است.

از نظر من قتل هر انسان‌ای محکوم است. چه قتل طی فعالیت تروریستی‌ی گروهک مسلحِ کرد انجام شود و چه توسط حکومت‌ای به عنوان مقابله با دشمنان خداوند. نمی‌خواهم وارد جزییات بشوم، اما می‌خواهم بگویم که اگر با اعدام احسان فتاحیان و دیگران مخالفت می‌کنم به این خاطر نیست که رفتارشان را تایید می‌کنم،‌ اصلا و ابدا!، بلکه به این دلیل است که مجازات اعدام را آن هم با این شرایط غیرانسانی می‌دانم:‌ نمی‌توان به دادگاه‌ای که بدون وکیل برگزار شده است و متهم‌اش را شکنجه می‌کند اطمینان داشت، و اگر هم بتوان از این دو نکته‌ی مهم چشم‌پوشی کرد، باز قتل یک انسان در حوزه‌ی اختیارات هیچ فرد یا سازمان‌ای نیست.

احسان قرار است فردا، ۱۱ نوامبر، اعدام شود. لطف می‌کنید اگر (۱) به توصیه‌های عفو بین‌الملل عمل کنید و برای آیت‌الله لاریجانی نامه بفرستید و هم‌چنین (۲) این تومار را امضا کنید.

ممکن است هیچ‌کدام از این کارها فایده‌ای نداشته باشد Ùˆ او در نهایت اعدام شود – همان‌طور Ú©Ù‡ خیلی‌های دیگر اعدام شدند. اما برای یک لحظه تصور کنید Ú©Ù‡ شما نیم ساعت وقت گذاشته‌اید Ùˆ احسان ده درصد شانس زنده‌ماندن یافته است. حال تصمیم بگیرید Ú†Ù‡ خواهید کرد!

گزارش عفو بین‌الملل و توصیه‌های‌اش

تومار اعتراض به اعدام احسان فتاحیان خطاب به دبیر سازمان ملل

A Great Day for Freedom: The Day the Wall Came Down

A Great Day for Freedom: The Day the Wall Came Down

دیوارها فرومی‌ریزند،
آجر آجر،
کلوخ کلوخ،
شهر شهر.
دیوارها همگی فرو خواهند ریخت.

امروز،‌ نه نوامبر، بیستمین سال‌گرد فروریزی‌ی دیوار برلین است. مبارک باشد! داستان فروریزی‌ی دیوار هم بامزه و البته کمی تصادفی است. پیش‌نهاد می‌کنم بخوانیدش.
[عکس را از این‌جا برداشته‌ام.]

مرکز جهان، این‌جا، خودْ، من بودم!

مرکز جهان، این‌جا، خودْ، من بودم!

سالیان سال
به قدمت بیش از کیهان،
مرکز جهان
این‌جا، خودْ، من بودم!

روزگار است اما
می‌چرخد و می‌رقصد
مرکز جهان اینک
کمی آن طرف‌تر
سر بر پای من گذاشته
خواب‌های رنگی می‌بیند.
واقعیت احتمالا غیرقابل انکار این دنیا

واقعیت احتمالا غیرقابل انکار این دنیا

با احتمال زیاد، بیش‌تر چیزها در بیش‌تر جاها در بیش‌تر مواقع تغییر می‌کنند.

تشتت آرا

تشتت آرا

گاهی اعتقادات بعضی آدمیان باعث «انگشت تعجب به دهان گزیدن» آدمیان دیگر می‌شود. و بعد می‌اندیشی که تساهل تا کی و تصالح تا کجا!

سهم روزانه خودشیفتگی

سهم روزانه خودشیفتگی

ضمن حفظ خشوع در پیش‌گاه حق تعالی، آدم‌ها روزانه باید از ظرفیت‌های نارسیستی خودشان به میزان کافی استفاده کنند – دست‌کم در خلوت خودشان!

مهدی عربشاهی دوباره دستگیر شد!

مهدی عربشاهی دوباره دستگیر شد!

مهدی عربشاهی،‌ یکی از هم‌دبیرستانی‌های‌ام، به هم‌راه دست‌کم شانزده نفر دیگر دستگیر شدند. با این حساب تاکنون دو نفر از هم‌دبیرستانی‌های‌ام در زندان‌اند: مهدی عربشاهی و علی پیرحسین‌لو.

بعد تعجب می‌کنند که چرا وقتی ازت می‌پرسند «میهن‌ات کجاست؟» گیج می‌شوی و زیر لب با شک و تردید می‌گویی «ناکجا!».

خلاصه کنم و بگویم که پیش‌ترها نوشته بودم چرا مهدی عربشاهی را نباید دستگیر کنند. بخوانیدش که دلایل چندان عوض نشده.

اسامی بقیه‌ی دستگیرشده‌ها -که نمی‌شناسم‌شان- بنا به این منبع این‌هاست:

میلاد اسدی، فرید هاشمی، نسیم سرابندی (دانشگاه تهران)، عزت ترتبی (دانشگاه تهران)، مونا غفاری (دانشگاه خواجه نصیر طوسی تهران)، مجید عباسی (دانشگاه خواجه نصیر طوسی تهران)، زهرا نیک سرشت (دانشگاه خواجه نصیر طوسی تهران)، سیاوش حاتم (دانشگاه همدان)، حمزه موذن (دانشگاه شهید عباسپور تهران)، احمد احمدیان (دانشگاه تهران)، امیرحسین معظمی (دانشگاه شهید عباسپور تهران)، محمد رضایی (دانشگاه شهید عباسپور تهران)، حسین معصومی (دانشگاه آزاد)، حامد عزیزی (دانشگاه آزاد)، سجاد الله آبادی (دانشگاه شهید عباسپور تهران) و سارا اسمی زاده (دانشگاه تهران).

خبر تکمیلی (۳ اکتبر ۱۳۸۸!): گویا به غیر از «احمد احمدیان» و «عزت تربتی» بقیه دست‌گیرشدگان آزاد شدند.

پاراگراف

پاراگراف

جان عمه‌تان وقتی وبلاگ می‌نویسید، آخر بعضی جمله‌ها گاهی یک enter مرحمت بفرمایید که اگر خدا خواست برویم پاراگراف بعد!

اختلاف منافع تکاملی

اختلاف منافع تکاملی

می‌گوید خودم با تو تماس خواهم گرفت. چهار پنج روز می‌شود و خبری ازش نمی‌شود. به گمان‌ام در حال جفت‌گیری است.