عشق٠جوانی
… طر٠در Google Earth در به در دنبال عشق٠جوانی‌اش می‌گشت.
… طر٠در Google Earth در به در دنبال عشق٠جوانی‌اش می‌گشت.
Û±) از Øدود ده روز پیش تا تا بوق٠سگ٠دوشنبه سخت گرÙتار بودم. Øالا وضعیت به‌تر است Ùˆ آمادگی‌ی کاÙÛŒ برای ایجاد انواع Ùˆ اقسام گرÙتاری‌های جدید را دارم.
Û²) خسرو شکیبایی Ú©Ù‡ مرد، Ú©Ù„ÛŒ غصه‌دار شدم. تازه میزان ارتباطم با او تنها باز می‌گردد به خانه‌ی سبز Ùˆ صدای‌ گرم‌اش Ú©Ù‡ این طر٠و آن طر٠شنیده می‌شد – هامون را ندیده‌ام Ú©Ù‡ در ایجاد علاقه‌ام نقش‌ای داشته باشد.
لعنتی همیشه همین‌طور است: آدم‌ها زمان‌ای می‌میرند Ú©Ù‡ انتظارش را نداری. Øالا Ú†Ù‡ هنرپیشه‌ی سینما باشد Ú†Ù‡ کس٠دیگری.
Û³) همان روز به مرگ می‌اندیشیدم. رابطه‌ی هر Ùرد با مرگ دو جنبه دارد: تاثیر مرگ٠خود بر خود Ùˆ تاثیر مرگ دیگران بر خود.
آدم‌های مختل٠نگاه‌شان در این‌باره متÙاوت است. البته نه این‌که من راه اÙتاده باشم Ùˆ از آدم‌ها بپرسم Ú©Ù‡ نظر شما درباره‌ی تاثیر مرگ٠خود بر دیگران چیست، اما شده است -یعنی یک بار شده است- Ú©Ù‡ یک‌ای نظرش را به‌ام بگوید.
نمی‌گویم او کیست، اما Ùرض کنید آدم‌ای است با سن Ùˆ سال نزدیک چهل. او می‌گÙت Ú©Ù‡ از مرگ خودش نمی‌ترسد اما از مرگ عزیزان‌اش می‌ترسد. آن زمان (Ú©Ù‡ می‌شود سه چهار سال پیش) من Ú©Ù… Ùˆ بیش با او مواÙÙ‚ بودم. نه این‌که آدم٠رهیده از بند خویش‌ای باشم Ú©Ù‡ مرگ‌ام به چیزی‌ام نباشد (Øتی باید Ú¯Ùت در این زمینه Ù…ØاÙظه‌کارم!)ØŒ اما چیزی Ú©Ù‡ بیش‌تر از همه مرا می‌هراساند مرگ دیگران است.
Û´) این گرÙتاری‌های لعنتی جوری‌اند Ú©Ù‡ نمی‌گذارند آدم با خیال راØت دو کلوم(!) نامه بنویسد Ùˆ بÙرستد برای چهار گوشه‌ی گیتی برای یکی دو آدم‌ای Ú©Ù‡ مهم است نامه‌ی آدم را دریاÙت کنند.
Ûµ) می‌گÙتم Ú©Ù‡ آن روز به مرگ می‌اندیشیدم Ùˆ برای Øدود پانزده ثانیه سخت ÙˆØشت کردم! می‌توانم بگویم از Ú†Ù‡ ÙˆØشت کردم اما نمی‌توانم ÙˆØشت‌اش را منتقل کنم. یعنی یک باری سعی کردم ولی نشد. Øال دوباره سعی می‌کنم:
Ùرض کنید اگر آدم بمیرد یکی از دو Øالت زیر پیش بیاید:
الÙ) بمیرد ولی به شکل‌ای هم‌چنان باقی بماند. مثلا تناسخ‌ای باشد یا Ú†Ù‡ به‌تر از آن قیامت‌ای یا هر گونه باور متاÙیزیکی‌ی دیگر.
ب) بمیرد Ùˆ تمام شود. یعنی درست همان‌طور Ú©Ù‡ یک واکنش شیمیایی (مثلا انداختن سدیم در آب) زمان‌ای آغاز می‌شود Ùˆ بعد تمام می‌شود Ùˆ در نهایت چیزی از سدیم٠خالص اولیه نمی‌ماند (Ùرض کنیم Ú©Ù‡ نماند)ØŒ زندگی‌ی انسان آغاز شود Ùˆ بعد تمام شود.
Øالت (الÙ) باور رایج مومنین است (Øالا یک مومن به این دین یا به آن آیین). باور (ب)ØŒ باور رایج خداناباوران است. باور (الÙ) البته Ú©Ù‡ امید بخش است، اما بیایید Ùرض کنیم Ú©Ù‡ درست نیست Ùˆ (ب) درست است.
کس‌ای Ú©Ù‡ به (ب)‌ باور دارد در بیش‌تر مواقع هیچ غم‌ای از این موضوع ندارد (اØتمالا البته!). چون پس از مرگ‌اش طبیعتا وجود ندارد Ú©Ù‡ بخواهد ناراØتی یا رنج یا غصه‌ی گذشته را بخورد. مرگ٠(ب)باور برای خودش بی‌نوستالژی Ùˆ بی‌اÙسوس است.
کاری ندارم Ú©Ù‡ شخص‌ای Ú©Ù‡ به (ب) باورمند است (Ùˆ من ممکن است از (ب) برای نمایش آن شخص استÙاده کنم) چگونه می‌خواهد بزید. اØتمالا هد٠یک (ب)ÛŒ عاقل این خواهد بود Ú©Ù‡ رضایت این جهانی‌اش را بیشینه کند. البته بگذریم Ú©Ù‡ آدم تماما عاقل وجود ندارد Ùˆ در نهایت رÙتارش ملغمه‌ای خواهد بود از تاثیرپذیری‌اش از اجتماع (Ú©Ù‡ به هر Øال پر است از (الÙ)باور) Ùˆ اØساسات خودش Ùˆ بخش عقلانی‌اش (نمی‌خواهم عقل را از اØساس سÙت Ùˆ سخت جدا کنم؛ می‌خواهم Ùقط تاکید کنم Ú©Ù‡ گاهی ممکن است این دو یک‌سان نباشند).
Øالا مشکل کجاست؟ مشکل این است Ú©Ù‡ شخص٠(ب) در نهایت می‌میرد Ùˆ تمام می‌شود. گیریم در طول زندگی‌اش بیش‌ترین لذت‌ها را برده است Ùˆ از زندگی‌اش نهایت رضایت را داشته باشد. اما Øالا Ú©Ù‡ مرده است آیا می‌توان چیزی Ú¯Ùت شبیه به «چه خوب Ú©Ù‡ (ب) خوب زیست. الان مطمئن‌ام Ú©Ù‡ راضی است.»؟ درست است Ú©Ù‡ (ب) ممکن است خوب زیسته باشد، اما خوب زیستن او پس از مرگ‌اش هیچ خوبی‌ای برای (ب) به همراه ندارد. در واقع تنها خوبی‌ی (ب) این می‌تواند باشد Ú©Ù‡ برای شخص سوم‌ای مثل (Ù¾) خوبی‌ای Ùراهم کرده باشد Ùˆ خوبی‌ی (Ù¾) همان است Ú©Ù‡ او تشخیص می‌دهد در دنیا می‌بایست انجام دهد ( (Ù¾) نیز (ب)باور است). اما این‌که نتیجه‌ی کارهای (ب) باعث اØساس٠خوبی‌ی (Ù¾) پس از مرگ (ب) باشد، هیچ تاثیری بر (ب) نمی‌تواند بگذارد.
صبر کنید یک مثال بزنم:
Ùرض کنید در کمای ویژه‌ای باشید Ùˆ گروه‌ای پزشکی شما را کنترل می‌کند. Ùرض کنید آن‌ها به شیوه‌ای به طور مداوم باعث تØـریک جـنـسـی‌ی شما در کما شوند Ùˆ شما روزانه ده‌ها بار به ارضا برسید. به مدت یک Ù‡Ùته وضعیت همین‌گونه است Ùˆ بعد شما را از کما خارج می‌کنند. ویژگی‌ی خاص٠این کما این بوده است Ú©Ù‡ نه تنها هیچ چیزی به خاطر نمی‌آورید، بلکه هیچ تاثیری هم از آن مدت٠در کما-بودگی بر زمان٠پس از کما باقی نخواهند ماند – مطلقا هیچ تاثیری. یعنی اگر هر تغییری در آن مدت در مغز شما انجام شده باشد، موقتی خواهد بود Ùˆ پس از کما وضعیت درست همان خواهد بود Ú©Ù‡ پیش از آن. در نتیجه ارضـای جـنـسـی‌ی شما نه باعث می‌شود در آینده خوش Ùˆ خرم‌تر باشید Ùˆ نه تاثیری مخو٠بر ناخودآگاه‌تان دارد.
Øال سوال این است: آیا از این‌که در کمایی بوده‌اید Ùˆ لذت‌ها برده‌اید می‌توانید خوش‌نود باشید؟ یعنی آیا می‌توانید ادعا کنید Ú©Ù‡ «خب، یک Ù‡Ùته‌ای خیلی خوش گذشت Ùˆ Øالا خیلی هم مهم نیست Ú©Ù‡ چیزی از آن یادم نمی‌آید.»؟ یا مثلا آیا Øاضر خواهید بود Ú©Ù‡ وارد چنین برنامه‌ای شوید Ú©Ù‡ گروه‌ای پزشکی شما را به چنان کمایی ببرد Ùˆ یک Ù‡Ùته‌ی بعد بیدار کند با این Ùرض Ú©Ù‡ می‌دانید هیچ چیزی با خاطر نخواهید داشت؟ چرا؟
خب!‌ همین موضوع بود که مرا به مدت پانزده ثانیه به شدت ترساند. الان نمی‌ترسم چون در آن وضعیت ذهنی نیستم و با این نوشتار هم به آن وضعیت نمی‌روم. اما آن تجربه جزو ترسناک‌ترین وضعیت‌های ذهنی‌ای بود که تاکنون تجربه کرده‌ام.
جوگیری‌ی از نظر اخلاقی ناپسند است، اما زندگی در Øاشیه‌های دور توزیع نرمال نیز هزینه‌بر است.
ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨Ø¯ÛŒÙ‡ÛŒ: هر وقت از اخلاق صØبت می‌کنم، منظورم اخلاق٠خودم است.
ØªÙˆØ¶ÛŒØ ØºÛŒØ±Ø¨Ø¯ÛŒÙ‡ÛŒ: از «جوگیری»، جو٠عام‌گیری مد نظرم است: پیرو مد٠روز شدن، تبعیت از آن‌چه همه‌گان می‌انجامند.
مرتبط: چهار انØرا٠از معیار آن طرÙ‌تر
رازآلودگی شیدایی‌آÙرین است!
جان عمه‌تان به دعوت‌نامه‌هایی Ú©Ù‡ از شبکه‌ی اجتماعی‌ی «یاری» Yaari می‌آید پاسخ ندهید – بلکه اسپم اعلام‌شان کنید!
دست٠کم چند دلیل برای «نه!» Ú¯Ùتن به این شبکه وجود دارد:
Û±) با عضویت در یاری به Øجم اسپم دنیا اضاÙÙ‡ می‌کنید! یاری موقع ثبت‌نام رمز ورود ای‌میل‌تان را می‌گیرد Ùˆ آن‌گاه برای کسانی Ú©Ù‡ در Ùهرست تماس‌تان وجود دارد بدون اجازه‌ی شما دعوت‌نامه می‌Ùرستد. (این ادعای‌ام مطابق با Ú¯Ùته‌های نوشته‌هایی است Ú©Ù‡ در زیر لینک داده‌ام. خود٠من یاری را آزمایش نکرده‌ام.) امیدوارم نپرسید این کار Ú†Ù‡ ایرادی دارد.
Û²) شما Øاضرید رمز عبور ای‌میل‌تان را به یک شبکه‌ی ناشناس بدهید؟ Øال‌تان خوب است؟
۳) یاری شبکه‌ای هندی برای هندی‌هاست. شما هندی هستید؟
این‌جاها را هم بخوانید تا از تجربه‌ی مستقیم دیگران بهره‌مند شوید: [۱] [۲] [۳]
خداوند به هزارتو راه یاÙت. بخوانید جلوه‌ی Øضورش را!
من نیز قرار بود چیزکی بنویسم، اما ÙˆØÛŒ آمد Ú©Ù‡ بایست! دست Ù†Ú¯Ù‡ داشتم.
پیغام خصوصی به میرزا: امید را از دست مده که بزرگ‌ترین گناهان است!
Øماسه‌ی با شکوه Û±Û¸ تیرْ روز انÙجار گاز اشک‌آور Ùˆ تÙهیم مقتدرانه‌ی «رییس این‌جا کیه!» را به دانش‌جویان خوش‌خیال٠سوسول٠غیرانقلابی Ùˆ دیگر اقشار زØمت‌کش جامعه تبریک Ùˆ تهنیت عرض نموده از خداوند متعال خواستاریم Øجم قیر مذاب Ùˆ اَن بر Øق‌اش را در جامعه زیاد بÙرماید – آمین Ùˆ اینا!
«از طر٠جمعی از اکثریت ۱۷ میلیونی»
دو مشکل در آمریکای شمالی بیداد می‌کند(*):
Û±) چاقی‌ی Ù…Ùرط
۲) جنون جلسه‌گذاشتن
اگر مواظب نباشی، همه‌ی وقت Ù…Ùیدت را در جلسه‌های بی‌سرانجام خواهی بود.
مثلا یکی از استادهای‌ام را در نظر بگیرید. ما هر Ù‡Ùته جلسه‌ای یک ساعته‌ی گروهی‌ای با هم داریم. همیشه هم مشکل این است Ú©Ù‡ معلوم نیست Ú†Ù‡ کار بکنیم تا Øوصله‌ی آدم‌ها سر نرود. ایراد کار از این‌جا آب می‌خورد Ú©Ù‡ استادم روی دو زمینه پژوهش می‌کند Ú©Ù‡ در عمل به هم ربطی ندارند. در نتیجه اÙرادی Ú©Ù‡ به زمینه‌ی اول (روباتیک) علاقه دارند Øوصله‌شان از بØث‌های زمینه‌ی دوم (بینایی ماشینی) سر می‌رود Ùˆ برعکس. برای رÙع این نقیصه(!)‌ ما جلسات دیگری هم داریم تا راجع به موضوع تخصصی‌ی خود صØبت کنیم. مثلا Ùعلا قرار است یک گروه مطالعه برای Ùلان موضوع خاص روباتیکی داشته باشیم.
دردسر این‌که من زمینه‌های علاقه‌ی دیگری هم دارم Ùˆ به همین دلیل مجبورم در جلسات رنگ Ùˆ وارنگی شرکت کنم. مثلا یکی‌اش همان سخنرانی‌های چای‌خوران است Ú©Ù‡ چهار روز در Ù‡Ùته برگزار می‌شوند. استاد دیگرم Ùعلا مساÙرت است اما اگر نبود یکی دو جلسه هم با او می‌داشتم.
خلاصه بگویم:‌ شما را نمی‌دانم، اما شرکت در جلسات به‌ترین کاری نیست که می‌توانم انجام دهم.
Ù‡Ùته‌ی قبل به استادم پیش‌نهاد کردم Ú©Ù‡ بیاییم Ùˆ جلسات این گروه را یک‌کاسه کنیم. به این صورت Ú©Ù‡ یک جلسه‌ی عمومی داشته باشیم Ùˆ دو جلسه‌ی تخصصی (روباتیک Ùˆ بینایی‌ی ماشینی) بگذاریم پس Ùˆ پیش‌اش. کاری شبیه به defragکردن هارد دیسک! این‌گونه زمان‌های زاید بین جلسات -Ú©Ù‡ آدم را قهوه‌واجب(!) می‌کند- کم‌تر می‌شوند.
در ضمن برای این‌که خیلی خسته‌کننده نشود بهْ این‌که بیاییم Ùˆ هر کدام از جلسه‌ها را نیم‌ساعته بکنیم. در نتیجه کل٠ماجرا می‌شود یک ساعت Ùˆ نیم Ùˆ برای شخص‌ای Ú©Ù‡ تنها به یک موضوع٠تخصصی علاقه دارد زمان‌ای Ú©Ù‡ لازم است کنار بگذارد تا خلاصی یابد می‌شود یک ساعت – Ú©Ù‡ معقول است.
Øالا این Ù‡Ùته پست‌داک‌اش ای‌میل زده Ùˆ Ú¯Ùته برنامه‌ی گروه سه جلسه‌ی یک ساعته‌ی پشت هم است! من اعتراض می‌کنم Ùˆ می‌گویم این‌گونه خیلی خسته‌کننده خواهد شد، جواب می‌دهد می‌توانیم چایی بخوریم وسطش! عجب!
Ùعلا شاکی‌ام!
(*): طبیعی است که این دو مشکل نه یگانه‌اند و نه بدترین‌شان!
تولدت مبارک!
چند ساعت٠پیش نامه‌ای دریاÙت کردم راجع به Ø·Ø±Ø Ø¬Ø¯ÛŒØ¯ پیش‌نهادی‌ی کنگره‌ی امریکا Ú©Ù‡ به اØتمال زیاد تاکنون درباره‌اش شنیده‌اید. پیش‌نهاد این Ø·Ø±Ø ØªØریم‌های شدید اقتصادی Ùˆ سیاسی‌ی ایران است. از جمله بخش‌های این تØریم، منع واردات بنزین خواهد بود.
بعضی بر این باورند Ú©Ù‡ چنین طرØ‌ای معادل با بستن راه دریایی ایران خواهد بود (در واقع تا جایی Ú©Ù‡ من Ùهمیده‌ام این پیش‌نهاد از اولمرت نخست‌وزیر اسرائیل است Ùˆ نه الزاما آن‌چه در خود Ø·Ø±Ø Ù¾ÛŒØ´â€ŒÙ†Ù‡Ø§Ø¯ شده باشد). نتیجه‌ی چنین عمل‌ای اعلان جنگ به ایران خواهد بود. نمی‌خواهم از تبعات اØتمالی‌ی جنگ بنویسم Ú©Ù‡ هر عاقل‌ای نیک می‌داند.
طبیعی است Ú©Ù‡ گروه‌های صلØ‌جویی به پا خاسته‌اند Ùˆ با این Ø·Ø±Ø Ù…Ø®Ø§Ù„Ùت کرده‌اند. یکی از این گروه‌ها، گروه‌ای است Ú©Ù‡ توسط Medea Benjamin Ùˆ علی نصری هدایت می‌شود Ùˆ قرار است دوشنبه Ùˆ سه شنبه به کنگره‌ی امریکا بروند Ùˆ اعتراض خودشان را اعلام کنند. این‌که اعتراض‌شان به Ú†Ù‡ صورت خواهد بود Ùˆ شما Ú†Ù‡ کمک‌ای می‌توانید بکنید در نامه‌ی آن‌ها -Ú©Ù‡ من در زیر خواهم آورد- مشخص شده است. به طور خلاصه قرار است شما نامه‌ای بنویسید Ùˆ بگویید Ú©Ù‡ شرایط ایران پس از جنگ Ú†Ù‡ بد خواهد شد Ùˆ آن‌ها هم آن را بلند بلند بخوانند!
چند نکته:
* من از جزییات Ø·Ø±Ø Ù¾ÛŒØ´â€ŒÙ†Ù‡Ø§Ø¯ÛŒ بی‌اطلاع‌ام. چند لینک‌ای را Ú©Ù‡ در زیر معرÙÛŒ خواهم کرد به ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ´â€ŒØªØ± Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÙ¾Ø±Ø¯Ø§Ø²Ù†Ø¯ اما بدانید Ú©Ù‡ درک من از تبعات سیاسی‌ی این Ø·Ø±Ø Ø¯Ø³ØªÙ Ø¯ÙˆÙ… است.
* من نمی‌دانم کاری Ú©Ù‡ علی نصری Ùˆ Medea Benjamin خواهند کرد چقدر Ù…Ùید خواهد بود. اما به نظرم اگر اندکی به Ùایده‌اش امید داریم لازم است کمک‌شان کنیم.
* در نهایت من نه علی نصری را می‌شناسم Ùˆ نه گروه‌ای Ú©Ù‡ با آن‌ها هم‌کاری می‌کند. Ùعلا خوش‌بین هستم Ùˆ امید دارم Ú©Ù‡ در کارشان موÙÙ‚ شوند.
* اگر وبلاگ دارید، در این‌باره بنویسید.
چند لینک مربوط:
* Stop The “Iran War Resolution”
* US Congress seeks to declare war on Iran with HR 362 and SR580
* Possible results of of a US strike on Iran: 2.6 million people killed
نامه‌ای Ú©Ù‡ دریاÙت کرده‌ام:
Dear Friends, Salam
As you know, there currently is a resolution (HR 362) in the U.S Congress implying a Naval blockade of the strait of Hormoz in order to stop all shipments of refined petroleum products from reaching Iran. If passed (and there is a big chance that it does), this resolution will not only have disastrous consequences on the Iranian economy but will also greatly increase the chances of a military confrontation between the two countries.
This resolution has caused a lot of anxiety in the anti-war movement in the U.S. A few days ago, I was contacted by one of the leading peace activists in the U.S “Medea Benjamin” and we planned to go to the U.S Congress next week and try to change the mind of some of the Congresspeople who support this bill.
She has also asked me to ask Iranians to each write a personal statement about how the economic sanctions and military actions will negatively affect their lives (economically, politically, socially…etc) and what other consequences these policies will have on the Iranian society, the future of their country and their perception towards the United-States. These statements will be read in public outside of the Congress next Tuesday and Wednesday and probably be handed to the Congresspeople after the Congressional hearings on Iran.
So, I would like to ask for your assistance to spread the word and collect as many statements as possible from Iranians (especially from those who live in Iran). The length of the statements does not matter, what is important is the message that the Iranian people are sending to the American people and politicians.
If it is possible for you to provide this assistance, please Email you statements to me at (alinsr@gmail.com) before Sunday night (July 6th/08), North American E.T, as we are leaving for Washington D.C on early Monday morning
We sincerely believe that these statements WILL make a difference even if we succeed to turn just a few votes around.
Waiting to hear from you,
Warmest regards.
Ali Nasri
Roads to Peace
نمی‌خواهم بی‌ادب، مغرور یا از خود-راضی جلوه کنم، اما برای‌ام جدا این سوال پیش آمده Ú©Ù‡ چرا دانش‌گاه امیرکبیر تصمیم گرÙت گروه ÙلسÙه‌ی علم راه بیاندازد؟
مشکل چیست؟
مشکل استادهای این رشته هستند. شش استادی Ú©Ù‡ به عنوان اعضای اصلی گروه ÙلسÙه‌ی علم معرÙÛŒ شده‌اند چنین تØصیلاتی دارند: چهار Ù†Ùر «دکتری ÙلسÙÙ‡ اسلامی»، یک Ù†Ùر «دکتری ÙلسÙÙ‡ Ùˆ کلام اسلامی» Ùˆ یکی هم «معادل دکتری از Øوزه علمیه قم».
پنج استاد هم‌کار هم هیچ‌کدام Ùیلسو٠ØرÙه‌ای نیستند: Ùیزیک، ریاضی، مهندسی‌ی پزشکی، مهندسی کنترل (در واقع وجود این اÙراد بسیار هم خوب است اگر هسته‌ی اصلی‌ی گروه Ùیلسو٠ØرÙه‌ای بودند).
نگاه‌ای به سابقه‌ی تØصیلی‌ی اعضای اصلی‌ی گروه نشان می‌دهد Ú©Ù‡ هیچ‌کدام ربط مستقیمی به ÙلسÙه‌ی علم نداشته‌اند. بعضی‌های‌شان ÙلسÙه‌ی علم درس داده‌اند ولی در این زمینه پژوهش مربوطی نکرده‌اند. نزدیک‌ترین ربط اینان به ÙلسÙه‌ی علم کارهایی است از جمله ترجمه‌ی یک کتاب ÙلسÙه‌ی علم، داشتن کارشناسی‌ی ارشد در ÙلسÙه‌ی غرب از دانش‌گاه تهران، «تالی٠مقالاتی در باب Øرکت، برهان Øرکت Ùˆ مبدا Ùˆ معاد»، «سخنرانی در دو همایش Ú©Ù‡ توسط دانشکده Ùیزیک دانشگاه امیرکبیر برگزار شده بود در زمینه ÙلسÙÙ‡ علم» Ùˆ «اشتغال به پژوهش در معرÙت‌شناسی Ùˆ ÙلسÙÙ‡ علم» (نتیجه‌اش؟) Ùˆ همین!
دست٠کم باور من این است Ú©Ù‡ تا وقتی در زمینه‌ای پژوهش نکرده باشی نمی‌توانی به خوبی آن را درس بدهی Ùˆ در نتیجه هیچ نمی‌دانم Ú©Ù‡ این استادان Ú©Ù‡ نه زمینه‌ی تخصصی‌شان ÙلسÙه‌ی علم است Ùˆ نه Øتی پژوهش‌ای مرتبط انجام داده‌اند به Ú†Ù‡ دلیل‌ای نیت کرده‌اند Ú©Ù‡ به دانش‌جویان بی‌چاره ÙلسÙه‌ی علم بیاموزانند.
من مخال٠وجود گروه ÙلسÙه‌ی علم در دانش‌گاه امیرکبیر یا هر جای دیگری نیستم – Ú©Ù‡ اتÙاقا به نظرم گروه Ù…Ùیدی می‌تواند باشد. در ضمن من مخال٠درس دادن این اÙراد هم نیستم. اما اعتقادم بر این است Ú©Ù‡ تØصیل‌کردگان ÙلسÙه‌ی اسلامی به‌تر است استادهای زیر شاخه‌ای باشند از گروه ÙلسÙه‌ی دین یک دپارتمان ÙلسÙÙ‡ (بگذریم Ú©Ù‡ اگر نگاه اینان به اسلام، درون‌دینی باشد آیا اصلا می‌توانند زیرشاخه‌ی ÙلسÙÙ‡ در نظر گرÙته شوند یا به‌تر است به دپارتمان‌های دیگر Ú©ÙˆÚ† کنند).
آیا ایران در زمینه‌ی ÙلسÙه‌ی علم به طور خاص Ùˆ ÙلسÙÙ‡ به طور عام دچار Ù‚Øط‌الرجال است؟ واقعیت این است Ú©Ù‡ «تصورم» این است Ú©Ù‡ تعداد ایرانیانی Ú©Ù‡ در زمینه‌ی ÙلسÙÙ‡ پژوهش یا تØصیل می‌کنند بسیار Ú©Ù… هستند. اما بر این باور هم نیستم Ú©Ù‡ این‌همه دچار کم‌بود باشیم Ú©Ù‡ نتوانیم شش Ù†Ùر مناسب این کار بیابیم. وضع این‌قدر بد است؟ اگر این‌قدر بد است، چرا وقت خودمان Ùˆ دیگران را تل٠کنیم؟ اسم این گروه را بگذاریم «گروه معار٠و Øکمت اسلامی» Ùˆ خیال همه را راØت کنیم!
* گروه ÙلسÙه‌ی علم دانش‌گاه امیرکبیر
نکته‌ی اضاÙÙ‡: کامنت شخص‌ای به نام رهگذر در وبلاگ Øامد قدوسی توجه مرا به این سایت جلب کرد.
گاهی سولوژن دل‌اش برای نوشته‌های این‌جوری‌اش تنگ می‌شود: تردید اگزیستانسیالیستی!
در بØث‌ای طر٠به عقیده‌ای باور داشت. عقیده‌اش را دیگران نقد کردند،‌ باز هم عقیده‌اش را با رنگ دیگری بیان کرد. برای‌اش ثابت کردند Ú©Ù‡ پایه‌ی استدلال‌اش غلط است، مثال تجربی آوردند،‌ از روان‌شناسی آدم‌ها صØبت کردند اما مرغ هم‌چنان یک پا داشت!
من به شخصه از رو رÙتم. پاÙشاری‌ی بعضی‌ها بر Øر٠نادرست‌شان ستایش برانگیز است!
(Ùˆ یک نکته‌ی غم‌انگیز: تجربه نشان داده است آدم‌های متعصب Ú©Ù… Ùˆ بیش موÙق‌تر از آدم‌های بدون هیچ تعصب‌ای هستند. این ØرÙ‌ام را باید دقیق‌تر بگویم Ùˆ مثال بیاورم Ú©Ù‡ باÙت ادعای‌ام کجاست، اما به نظرم چنین چیزی می‌آید. Ú©Ù…ÛŒ پاÙشاری روی ØرÙ‌ای Ú©Ù‡ می‌زنی، Øتی اگر به نظرت خیلی هم درست یا عادلانه نیاید در نهایت به Ù†Ùع‌ات خواهد بود.)
خیلی اتÙاقی Ùهمیدم دکتر Ù…Øمد Øسن شناسا چندی پیش Ùوت کردند. خدا رØمت‌اش کند!
چندان او را نمی‌شناختم؛ نه کلاس‌ای با او داشتم Ùˆ نه Øتی برخورد مستقیم‌ای. گاهی چیزهایی از او می‌شنیدم، اما نه بیش‌تر.
این اتÙاق با وجودی Ú©Ù‡ مرا چندان ناراØت نکرد اما به Ùکر Ùرو برد. نکته‌ی غم‌انگیز ماجرا این است Ú©Ù‡ مرگ وقتی می‌آید Ú©Ù‡ انتظارش را نداری. Ùˆ Øتی اگر انتظارش را بکشی، باز هم Ùرق‌ای ندارد. رÙتن کس‌ای Ú©Ù‡ دوست می‌داری در هر Øال غم‌آور است. میزان غم‌اش بستگی دارد به اØتمال دیدار مجدد: جدایی دو دوست هنگام رÙتن به دو مدرسه یا دانش‌گاه مختل٠در یک شهر این قدر ناراØت‌کننده است، مهاجرت Ùˆ رÙتن به کشوری دیگر ایــــن‌قدر Ùˆ مردن با توجه به میزان باور به آخرت بین ایــــــــــــــن‌قدر تا ایــــ………….. ناراØت‌کننده است (مقیاس‌ها لگاریتمی است).
بگذریم … با این‌که مرگ یکی از مهم‌ترین دل‌نگرانی‌های‌ام است، اما دوست ندارم درباره‌اش چیزی بنویسم. می‌ترسم با نوشتن از او تصور کند Ú©Ù‡ به استقبال‌اش رÙته‌ام. دل‌ام می‌خواهد او مرا Ùˆ هر Ú©Ù‡ من می‌شناسم از یاد ببرد!
به هر Øال … همه‌ی این‌ها را Ú¯Ùتم تا برسم به این نکته Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ خوب می‌شود پیش از آن‌که زیاد دیر شود خاطره‌هایی درباره‌ی آدم‌هایی بنویسیم Ú©Ù‡ به نظرمان باید بیش‌تر ازشان Øر٠زده شود. آدم‌هایی Ú©Ù‡ در زندگی‌مان تاثیرگذار بوده‌اند، خیلی وقت‌ها به یادشان هستیم، اما کم‌تر خاطره‌ی مکتوب‌ای از آن‌ها وجود دارد. برنامه‌ای دارم برای نوشتن از بعضی از آن‌ها. Ú©ÛŒ برآورد شود، نمی‌دانم!
شما هم در وبلاگ‌ها Ùˆ دÙترهای خاطرات‌تان بنویسید!
در ابتدا خداوندگار بود Ùˆ ده Ùرمان‌اش،
آن‌گاه ورق برگشت و پروردگار قضیه‌ای شد برای توصی٠گیتی،
Ùˆ سپس پروردیار به مقام Ùراقضیه‌ای برای چرایی کیهان‌مان کاهیده شد،
و اینک نه بیش از شمع‌ای در سقاخانه‌ای (همان‌گونه که شمع‌ای سر٠شام‌ای عاشقانه).
جایی برای پروردگار گذاشته‌ایم؟ بیش از مجموعه‌ای اندازه‌ناپذیر؟