عصر ØØ¬Ø±
پاسخ‌ها:
پاسخ‌ها:
هم به آقایان Ùˆ هم به خانم‌ها توصیه می‌کنم سری ویدئوهای زیر را ببینید. در این ویدئوها، Jean Kilbourne (ویکی‌پدیا) از تصویر زنان در تبلیغات سخن می‌گوید Ùˆ این‌که (Û±) چگونه این تبلیغاتْ، تصویری معوج Ùˆ غیرواقعی از زنان ارائه می‌دهد Ùˆ (Û²)‌ این تصویر چگونه زنان را شی‌گونه کرده Ùˆ (Û³)‌ این شی‌شدگی Ú†Ù‡ تاثیری بر خشونت علیه زنان دارد (قسمت اول – قسمت دوم – قسمت سوم – قسمت چهارم).
اگر هم Ùکر می‌کنید ØÙˆØµÙ„ه‌تان نمی‌کشد تا Ú©Ù„ این Û³Ûµ دقیقه را ببینید، به جای‌اش ابتدا ویدئوی کوتاه زیر را ببینید Ùˆ بعد تصمیم بگیرید Ú©Ù‡ آیا می‌خواهید Ú©Ù„ سخنرانی را ببینید یا خیر. در ضمن به دوستان‌تان لط٠کرده Ùˆ این سخنرانی را نشان‌شان دهید.
اپیدمی آن است Ú©Ù‡ ØµØ¨Ø Ø§Ø² خانه بیرون می‌روی Ùˆ توی اتوبوس Ú©Ù‡ نشستی، بغل دستی‌ات سرش را برمی‌گرداند Ùˆ توی صورت‌ات سرÙÙ‡ کنند؛ رسیدی به Ù…ØÙ„ کار، هم‌کارت مشتاقانه سمت‌ات می‌آید Ùˆ دست می‌دهد، بعد ناگاه عقب می‌کشد Ùˆ شروع می‌کند به سرÙه‌کردن Ùˆ می‌بینی کنار لب‌اش خونین شده است؛ می‌روی دست‌های‌ات را می‌شویی برای ناهار، آش‌پز از دیگ بزرگ‌ای برای‌ات سوپ می‌کشد Ùˆ تو چشم‌های‌ات از ØØ¯Ù‚Ù‡ در می‌آید وقتی دم موش‌ای را در دیگ می‌بینی؛ سوپ نخورده به سمت خانه ÙØ±Ø§Ø± می‌کنی Ùˆ تا در را باز کردی،‌ هم‌خانه‌ات را ولو ک٠زمین می‌بینی Ú©Ù‡ از درد به خود می‌پیچد. تو از استیصال به کناری می‌نشینی Ùˆ اÙÙ‡ÙÙ…ØŒ اÙÙ‡ÙÙ…ØŒ تو نیز سرÙÙ‡ می‌آغازی.
[Ùˆ ØØ§Ù„ا نه شاید به این طاعون‌گونگی، اما اجتناب‌ناپذیری‌اش اپیدمک است. به این می‌اندیشم Ú©Ù‡ چگونه سوار نرینه‌گاو اپیدمی بشویم Ùˆ به جای تاختن، بسازیم.]
انسان آن‌لاین باید مدام Ùˆ مدام به خودش یادآوری کند Ú©Ù‡ ØØ±Ù‌های صد من یک غاز موجود در خبرها Ùˆ انجمن‌ها Ùˆ کامنت‌دانی‌های مردم ارزش Ø¨Ø±Ø¢Ø´ÙØªÙ† Ùˆ Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªÛŒ یا اصلا وقت‌تلÙ‌کردن ندارد. انرژی‌ی آدم می‌تواند در جاهای به‌تری از دعواهای بی‌بنیان ناشی از نادانی، سطØÛŒâ€ŒÙ†Ú¯Ø±ÛŒ یا بی‌سوادی‌ی دیگران متمرکز شود. در آن صورت می‌توان امید داشت Ú©Ù‡ تاثیر بیش‌تری داشته باشیم – Ú†Ù‡ بر خودمان Ú†Ù‡ بر دیگران.
پس: ØØ¶Ø±Øª سولوژن! اگر Ùکر می‌کنید طر٠نمی‌داند Ùˆ نمی‌خواهد Ú©Ù‡ بداند،‌ سعی نکنید به راه راست هدایت‌اش کنید. نمی‌شود!
* آن‌چه باعث می‌شود کس‌ای را با لقب «استاد» خطاب کنیم کدامین خصلت او یا ØØ±Ùه‌اش است؟
* چرا خواننده‌ی موسیقی‌ی سنتی را استاد Ùلانی خطاب می‌کنیم Ùˆ می‌گوییم «استاد شجریان»، اما مثلا نمی‌گوییم «استاد هتÙیلد» یا «استاد جاش گروبان» یا دست‌کم «استاد پاوروتی»؟
* چرا ما «استاد ÙØ±Ø´Ú†ÛŒØ§Ù†Â» داریم (تلÙیق مینیاتور ایرانی Ùˆ بارقه‌های نقاشی‌ی اروپایی) اما مثلا «استاد پیکاسو» یا «استاد دالی» نداریم؟ آیا ØªÙØ§ÙˆØª در ایرانی‌بودن شخص است یا در سبک هنری؟
* آیا سن مهم است؟ آیا همایون شجریان را «استاد شجریان» خطاب می‌کنیم یا تنها Ù…ØÙ…درضا شجریان را استاد می‌نامیم؟ البته Ù…ØÙ„ Ø¨ØØ« است، اما صدای همایون خیلی بدتر از صدای Ù…ØÙ…درضای ÙØ¹Ù„ÛŒ نیست – اگر به‌تر نباشد.
* آیا سابقه همان اهمیت سن را دارد؟ مثلا اگر موسیقی‌نوازی با ۲۰ سال سابقه‌ی نوازندگی داشته باشیم،‌ استاد خطاب‌کردن‌اش ربطی به این دارد که او از سن ۵ سالگی شروع به نوازندگی کرده باشد (یعنی در آن زمان ۲۵ سال سن داشته باشد) یا از ۴۰ سالگی (و در نتیجه ۶۰ ساله باشد)؟
* با این‌که لقب رسمی مدرسان دانش‌گاه، «استاد» (Ù¾Ø±ÙˆÙØ³ÙˆØ±) است، اما به نظرم بیش‌تر ایشان را با لقب مدرک دانش‌گاهی‌شان خطاب می‌کنند: دکتر Ùلانی، دکتر بهمانی. گرچه خطاب‌کردن «استاد» نیز نارایج نیست، اما به نظر می‌آید اشاره‌ی معنایی این «استاد» با «استاد» در «استاد شجریان» ØªÙØ§ÙˆØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒÛŒ داشته باشد Ùˆ اولی بیش‌تر به Â«ØØ±Ùه‌» شخص اشاره‌کند: استاد به معنای آموزگار بسیار متخصص. وقتی استاد٠دانش‌گاه در Ù…ØÛŒØ· غیردانش‌گاه‌ای باشد Ùˆ توسط کس‌ای جز دانش‌جویان‌اش خطاب شود، معمولا به صورت «دکتر Ùلانی» خطاب می‌شود Ùˆ نه «استاد Ùلانی» (معمولا در این شرایط استاد در چنین جمله‌ای به کار می‌رود: «استاد! نمره‌ی ما رو Ú©Ù… دادیدا!»).
* چرا ما به دانش‌مندان علوم، استاد -نه به معنای ØØ±Ùه‌ای‌ی آن- نمی‌گوییم یا خیلی کم‌تر می‌گوییم نسبت به مثلا Ùلان هنرمند؟
* در گذشته چگونه بوده است؟ آیا ما استاد ابوعلی‌سینا داشته‌ایم؟ استاد Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی؟ ØØ¯Ø³ می‌زنم پاسخ منÙÛŒ باشد.
* چرا ما استاد ملکیان داریم؟
* آیا در گذشته‌ی دور، ما به خوانندگان موسیقی استاد خطاب می‌کرده‌ایم؟ نمی‌دانم.
*‌ ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡: استاد لقب‌ایست Ú©Ù‡ ما امروزه به کسان‌ای اطلاق می‌کنیم Ú©Ù‡ تخصص Ùˆ ØªØ¨ØØ± قابل توجه‌ای در یکی از هنرهای ایران قرن‌های گذشته دارند.
* چرا هنر Ùˆ نه علم؟ چرا هنر Ùˆ نه ÙلسÙه؟ چرا هنر Ùˆ نه «علوم دینی»؟
* علم٠مدرن نه تنها هنر Ù…ØØ³ÙˆØ¨ نمی‌شده Ùˆ نمی‌شود، بلکه ØØªÛŒ تخصص‌ای قابل توجه Ùˆ با-ارزش در ایران قدیم نیز نبوده است.
* ÙلسÙه؟! «Ùیلسو٠مورد نظر ÛŒØ§ÙØª نشد.»
* متخصص «علوم دینی» از سلسله‌مراتب نام‌گذاری‌ی دیگری بهره می‌جوید: ØØ¬Øªâ€ŒØ§Ù„سلام، آیت‌الله Ùˆ غیره.
* در مورد منزلت موسیقی در ایران قدیم Ø´Ú© دارم. می‌دانم در گذشته‌ی نه چندان دور، موسیقی چندان ارج داده نمی‌شده است Ùˆ مطربی شغل٠شریÙ‌ای Ù…ØØ³ÙˆØ¨ نمی‌شده. نمی‌دانم مثلا پنج قرن پیش نیز چنین بوده است یا خیر. اما می‌دانم موسیقی‌ی سنتی یکی از هنرهایی‌ست Ú©Ù‡ بی چون Ùˆ چرا می‌توان به ایران قدیم نسبت داد. هم‌چنان است هنر مینیاتور، Ø³ÙØ§Ù„‌گری Ùˆ بسیاری دیگر از هنرهای دستی.
* تصور ما از چیزی ممکن است با واقعیت ØªÙØ§ÙˆØª داشته باشد. اگر موسیقی‌ی سنتی ایرانی برای‌مان نشانه‌ای از هنر اصیل است Ùˆ ارج نهادن‌اش واجب، هیچ دلیل‌ای ندارد پانصد سال پیش هم چنین بوده باشد (من نمی‌دانم). درست همان‌طور Ú©Ù‡ اگر شاه‌نامه برای‌مان شاه‌کاری ادبی است، در زمان سرودن‌اش ولیکن به Ø§ØØªÙ…ال زیاد مردم شب به امید بیت‌ای تازه از ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ به خواب Ù†Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ†Ø¯.
* اگر ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡â€ŒÛŒ بالای‌ام درست باشد، شاید بتوان دلیل اطلاق لقب استاد در بسیاری از هنرهای سنتی را این‌گونه توجیه کرد Ú©Ù‡ ارج Ùˆ مقام قایل‌شدن برای مقام «استادی» راه‌کار ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù هنرهای سنتی برای ØÙظ خویش بوده است. با پراهمیت نشان‌دادن متخصص آن نوع هنرورزی این باور عمومی Ø´Ú©Ù„ می‌گیرد Ú©Ù‡ هنر سنتی ارزش بسیاری دارد. Ùˆ اگر چیزی ارزش بسیاری داشته باشد، ÙØ±Ø§Ù…وش‌کردن Ùˆ به کناری نهادن‌اش ساده نخواهد بود.
* ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ علم‌ورزی در ایران هیچ‌وقت آن‌قدر قوی نبوده است Ú©Ù‡ علم بخواهد چنین ÙØ¶Ø§ÛŒ ارزشی‌ای در کنار خود ایجاد کند.
Ú¯Ù„Ø´ÛŒÙØªÙ‡ آوازه‌خوان می‌شود، خواهران متÙق‌القول شروع می‌کنند به Ù¾ÛŒÙ‌پی٠کردن.
خواهران شروع می‌کنند به هنرورزی، آقایان شروع می‌کنند به نقد٠بَه‌ْبَهانه Ùˆ چه‌چهانه‌ی شبه‌‌روشن‌Ùکرانه.
[ما هم اول ØØ±Øµ می‌خوریم، بعد می‌خندیم Ùˆ بعد ضدخاطرات‌اش می‌کنیم.]
ØØ§Ù„ا اومدیم Ùˆ زلزله اومد Ùˆ Ø§ØªÙØ§Ù‚ا شَدید هم اومد. بی‌چاره می‌کنن ما رو این Ø®Ø±Ø§ÙØ§ØªÛŒØ§Ù†! نمی‌شه هم Ú©Ù‡ با این نوابیغ از «معناداری‌ی آماری» ØµØØ¨Øª کرد. جان عمه‌تان بی‌ناموسی هم می‌کنین، بی‌ناموسی‌ی از Ù„ØØ§Ø¸ آماری بی‌ضرر بکنین.
[ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¶Ø±ÙˆØ±ÛŒ: از نظرم «بی‌ناموسی» لغت خوش‌تعریÙ‌ای نیست Ùˆ در نتیجه به رسمیت نمی‌شناسم‌ش. با وجود این‌که کس‌ای را به چنین کاری تشویق نمی‌کنم، اما آن را هم بی‌ناموسی نمی‌دانم.]
ای کسانی Ú©Ù‡ Ùکر می‌کنید Ùلان یا Ú©Ù‡ ØØªÛŒ بهمان، Ùکر نکنید – کلا!
[Ùیس‌بوک – داخلی – عکس Ù¾Ø±ÙˆÙØ§ÛŒÙ„ØŒ یک نوزاد چند Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÛŒâ€ŒÛŒ تپل مپل]
” شیخ ÙØ¶Ù„ الله نوری در جلسه‌ای به ناظم‌الاسلام کرمانی درباره مدارس جدید می‌گوید: «ناظم الاسلام، ترا به ØÙ‚یقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلا٠شرع نیست؟ Ùˆ آیا ورود به این مدارس مصاد٠با اضمØÙ„ال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه Ùˆ ØªØØµÛŒÙ„ شیمی و Ùیزیک عقائد شاگردان را سخی٠و ضعی٠نمی‌کند؟» ”  [به نقل از ØµÙØÙ‡â€ŒÛŒ ØØ³Ù† رشدیه در ویکی‌پدیای ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ]
خوش‌بختانه از آن زمان تاکنون Ù¾ÛŒØ´â€ŒØ±ÙØªâ€ŒÙ‡Ø§ÛŒÛŒ ØØ§ØµÙ„ شده است Ùˆ مشکل علوم دقیقه کمابیش Ø±ÙØ¹ گشته، توجه‌ها به علوم انسانی متمایل شده است. انشالله تعالی همان‌طور Ú©Ù‡ شیمی Ùˆ Ùیزیک بومی را در این صد Ùˆ خرده‌ای سال رشد داده‌ایم، یک Ùکری هم به ØØ§Ù„ علوم غربی Ùˆ ضاله‌ی انسانی می‌کنیم تا خدای‌ناکرده زبان‌ام لال عقاید کس‌ای سخی٠و ضعی٠نشود.
Ú©Ù… نمی‌شناسم کسان‌ای را Ú©Ù‡ رابطه‌های بسیار Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ قوی‌ای را آغازیده‌اند اما پس از مدت‌ای رابطه به تدریج خدشه برداشته، عیب پیدا کرده Ùˆ در نهایت از هم پاشیده است. بقای رابطه‌های انسانی، Ú†Ù‡ عاشقانه باشند Ùˆ Ú†Ù‡ دوستی Ùˆ Ú†Ù‡ ØØªÛŒ کاری، نیاز به چیزی بیش از جذب Ùˆ علاقه‌ی اولیه دارد. Ùˆ به نظرم می‌آید آن‌چه در بسیاری از این رابطه‌ها وجود ندارد یا ضعی٠عمل می‌کند، مکانیزم٠Ùیدبک (feedback یا پس‌خور) برای Ø±ÙØ¹ اختلاÙ‌ است.
تا جایی Ú©Ù‡ می‌دانم این رابطه‌ی Ùیدبک به صورت Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆÚ¯Ùˆ تجلی می‌یابد. یعنی مثلا من٠نوعی Ú©Ù‡ نقص‌ای را در رابطه با دیگری می‌بینم به نزد او Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ موضوع را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒÚ©Ù†Ù…. اگر چنین نکنم Ùˆ موضوع را ساکت بگذارم، ممکن است آن نقص٠رابطه به تدریج بزرگ Ùˆ بزرگ‌تر شود Ùˆ در٠جدیدی به دنیای Â«ØªÙØ³ÛŒØ±Â» باز کند. Ùˆ خیلی وقت‌ها این ØªÙØ³ÛŒØ±Ù‡Ø§ چندان مثبت Ùˆ انرژی‌زا نیستند.
البته چنین کاری آسان نیست. Ú¯ÙØªâ€ŒÙˆÚ¯Ùˆ نیاز به چیزی‌دستی‌ی دو طر٠دارد. همه می‌دانیم Ú©Ù‡ یک ØØ±Ù را می‌توان به زبان‌های مختل٠بیان کرد Ùˆ بعضی از بیان‌ها خوش‌آیند نیستند. ØªØ¨ØØ± در چنین بیان‌ای البته نیاز به تجربه Ùˆ اندیشه دارد: Ùˆ نه تجربه به آسان به دست می‌آید Ùˆ نه اندیشیدن بی‌زØÙ…ت است.
ØØ§Ù„ سوال‌ای Ú©Ù‡ برای‌ام پیش می‌آید این است Ú©Ù‡ آیا این ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡â€ŒÛŒ من (Ú©Ù‡ می‌گوید مشکل خیلی از رابطه‌های مستØÚ©Ù…‌شروع‌شده‌ی به Ù‚Ù‡Ù‚Ø±Ø§Ø±ÙØªÙ‡ از نبود Ùیدبک٠زبانی است) تا Ú†Ù‡ ØØ¯ صØÛŒØ است. چه دلایل دیگری برای نابودی‌ی یک رابطه وجود دارد؟ (ÙØ±Ø¶ می‌کنیم تغییرات شدیدی در هیچ‌کدام از دو ÙØ±Ø¯ رخ نداده است) و آیا روش٠دیگری برای Ùیدبک می‌شناسید؟ و هم‌چنین بگویید Ú†Ù‡ تکنیک‌هایی برای سالم‌نگاه‌داشتن رابطه (Ú†Ù‡ به معشوق، Ú†Ù‡ با دوست Ùˆ Ú†Ù‡ با هم‌کارتان) می‌شناسید Ú©Ù‡ «معجزه» کرده است Ùˆ تصور می‌کنید دانستن‌اش برای دیگران Ù…Ùید است؟
گاهی assholeشدن (ا.س. شدن) خیلی آسان است. گاهی ØØªÛŒ این Ø§ØªÙØ§Ù‚ به طور ناخواسته Ùˆ تصادÙÛŒ Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ¯. در واقع کاÙÛŒ است یک سری پیش‌بینی‌هایت خطا داشته باشد تا از موجودی بامزه به ا.س. تبدیل شوی. چطور؟!
قصه اندکی خنده‌دار Ùˆ البته خجالت‌آور است. قرار بود برای Ú©Ù†ÙØ±Ø§Ù†Ø³â€ŒØ§ÛŒ چند مقاله را داوری کنم. برای داوری به طور معمول یک دور مقاله را می‌خوانم تا به کلیت آن آشنا شوم،‌ بعد دو سه مقاله‌ی مربوط را نگاه‌ای می‌اندازم (معمولا مقاله‌هایی Ú©Ù‡ در خود مقاله‌ی اصلی به آن‌ها ارجاع داده شده است) Ùˆ بعد دوباره مقاله‌ی اصلی را بازخوانی می‌کنم Ùˆ جزییات‌اش را دقیق بررسی می‌کنم. پس از این مرØÙ„Ù‡ است Ú©Ù‡ نقدم را می‌نویسم.
در بیش‌تر موارد هم سعی می‌کنم نقد Ù…ÙØµÙ„ Ùˆ تکنیکال‌ای بنویسم. ØØ§Ù„ا این‌ها مقدمه بود تا بگویم تقریبا همیشه کار را جدی می‌گیرم. اما ماجرا چیز دیگری است:
این بار یکی از مقاله‌ها تیتر غریب‌ای داشت. شروع کردم به خواندن‌اش Ùˆ خیلی زود به نظرم آمد نویسندگان دارند همین‌طوری با کلمه‌های تخصصی بازی می‌کند Ùˆ آن‌ها را در Ø¨Ø§ÙØª Ùˆ معنایی غیرمعمول به کار می‌برد Ùˆ بعد به تدریج ماجرا را ربط می‌دهد به Ø¹Ø±ÙØ§Ù† (ØÙˆØ²Ù‡â€ŒÛŒ کاری‌ی من با Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ÙØ§ØµÙ„ه‌ی زیادی دارد). یک ØµÙØÙ‡ Ùˆ نیم اول به نظرم آمد چقدر مقاله بد نوشته شده است،‌ اما بعد نظرم عوض شد Ùˆ ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡â€ŒØ§ÛŒ دیگر در ذهن‌ام ایجاد شد: نویسندگان قصد مسخره‌بازی داشته‌اند Ùˆ می‌خواهند من Ùˆ دیگر داوران را دست بیاندازند. در واقع به یاد الن سوکال (Alan Sokal) Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù… Ùˆ بلایی Ú©Ù‡ سر مجله‌ی Social Text درآورده بود (در ضدخاطرات پیش‌تر درباره‌اش نوشته بودم. مثلا این‌جا Ùˆ این‌جا. اطلاعات بیش‌تر را در ویکی‌پدیا بخوانید). پس از این بود Ú©Ù‡ بقیه‌ی نوشته را با این ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡ خواندم Ùˆ هر Ù„ØØ¸Ù‡ بیش‌تر Ùˆ بیش‌تر متقاعد می‌شدم Ú©Ù‡ طر٠قصد شوخی داشته است.
در نقدم نوشتم Ú©Ù‡ دو ØØ§Ù„ت ممکن است برای این مقاله رخ داده باشد: (۱‌)‌ مقاله نمونه‌ی اعلای نگارش بد است، یا این‌که (Û²) نویسندگان قصد داشتند از الن سوکال یادی کنند.
داوری را ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù…!
از آن‌جا Ú©Ù‡ داوری دو مرØÙ„ه‌ای بوده است Ùˆ من در مرØÙ„ه‌ی دوم داوری می‌کردم،‌ پاسخ نویسندگان به داوران مرØÙ„ه‌ی اول را خواندم. این‌جا بود Ú©Ù‡ ÙˆØØ´Øª کردم:‌ برخلا٠تصورم، نویسندگان بسیار هم جدی بودند Ùˆ Ø§ØªÙØ§Ù‚ا اندکی دل‌خور شده بودند Ú©Ù‡ چرا یکی از داوران مرØÙ„ه‌ی اول کارشان را جدی Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود! یعنی هیچ نشانه‌ای بروز نکرده بودند Ú©Ù‡ قصدشان شوخی بوده است.
بعد Ùکر کردم، خب، این‌ها اگر قصدشان جدی بوده است، پس Ø§ØØªÙ…الا شوخی‌ی من برای‌شان اصلا بامزه نخواهد بود Ú©Ù‡ هیچ، توهین‌برانگیز هم خواهد بود. تصور کردم اگر من جای ایشان بودم،‌ مطمئنا Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯ÙØªÙ… این داور عجب عوضی‌ی ا.س.‌ای‌ست!
خوش‌بختانه وقت داشتم تا پیش از این‌که دیر شود نقدم را عوض کنم Ùˆ Ùقط بگویم Ú©Ù‡ مقاله خیلی بد نوشته شده است.
ØØ§Ù„ا چند نکته‌ی جالب:
شکل‌گیری‌ی دیدگاه من درباره‌ی این مقاله نمونه‌ای است از اکتشا٠علمی: با ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡â€ŒØ§ÛŒ آغاز می‌کنیم (Û±: مقاله نه خوب است Ùˆ نه بد)ØŒ بعد داده جمع می‌کنیم (نوشته بد است) Ùˆ مطابق با آن ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡ را تغییر می‌دهیم (Û²: مقاله بد است)ØŒ Ùˆ باز داده جمع می‌کنیم (نوشته ÙØ±Ø§ÛŒ تصور بد است). ØØ§Ù„ دو گزینه داریم: بگوییم Ú©Ù‡ (Û³: مقاله بسیار بسیار بد است) یا (Û´: مقاله شوخی است). گزینه‌ی (Û´) را انتخاب می‌کنیم Ùˆ باز دوباره داده جمع می‌کنیم و Ø§ØªÙØ§Ù‚ا می‌بینم داده‌ها سازگار است (نوشته‌ی بد اگر به چشم شوخی دیده شود، بد نیست بلکه شوخی است).
نکته این است Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡ (Û³) Ùˆ ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡ (Û´)‌ هر دو داده‌ها را به خوبی توجیه می‌کنند، اما دانش پیشین (a priori) من بر آن بود Ú©Ù‡ شانس مواجهه با مقاله‌ی بسیار بسیار بد کم‌تر است از مواجهه با مقاله‌ی شوخیکی است. بعد طبیعتا داده‌ها نیز سازگار بودند Ùˆ من به خوبی Ùˆ خوشی به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ می‌توانم با نویسندگان شوخی کنم Ùˆ به آقای سوکال اشاره کنم Ùˆ آن‌ها هم Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª نمی‌شوند Ùˆ Ø§ØªÙØ§Ù‚ا ممکن است از اشاره‌ی من به کلک‌شان خوش‌خوشان‌شان هم بشود.
ØØ§Ù„ نکته‌ی نیمه‌اخلاقی این است (Ú©Ù‡ البته من در ابتدا به آن توجه‌ای نکردم): هزینه‌ی انتخاب اشتباه هر کدام از این دو ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡ برای «اخلاقیات» من یک‌سان نیستند. اگر مقاله واقعا شوخی بود ولی من جدی‌اش Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯Ø±ÙØªÙ… Ùˆ آن را به عنوان مقاله‌ی بسیار بد اعلام می‌کردم، Ø§ØªÙØ§Ù‚‌ای Ú©Ù‡ Ù…ÛŒâ€ŒØ§ÙØªØ§Ø¯ این بود Ú©Ù‡ نویسندگان به بلاهت من می‌خندیدند. خوش‌بختانه چون اسم من برای‌شان مشخص نیست، نمی‌توانستند سخره‌شان را به گوش من برسانند Ùˆ در نتیجه مسخره‌کردن‌شان برای‌ام اهمیت‌ای نداشت.
برعکس، اگر مقاله جدی بود ولی آن را شوخی Ù…ÛŒâ€ŒÚ¯Ø±ÙØªÙ…ØŒ ØØ¯Ø³ می‌زنم نویسندگان٠مقاله بسیار Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª می‌شدند. با این‌که Ø§ØØªÙ…ال این‌که بدانند من Ú©Ù‡ بوده‌ام خیلی Ú©Ù… است، اما با این ØØ§Ù„ من دچار ØØ³Ù وجدان‌درد می‌شدم چون انسان‌هایی را Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª کرده‌ام در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ می‌توانستم آن‌قدر Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªâ€ŒØ´Ø§Ù† نکنم (به هر ØØ§Ù„ Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª می‌شدند چون مقاله‌شان را رد کرده بودم، اما خب،‌ دست‌کم نه با قهقهه!).
بامزه این‌که در هر دو ØØ§Ù„ت نه من شاهد Ù†Ø§Ø±Ø§ØØªÛŒâ€ŒØ´Ø§Ù† می‌شدم Ùˆ نه آن‌ها می‌توانستند من را Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª کنند (یعنی هیچ هزینه‌ی عینی‌ای بر سو تØÙ…یل نمی‌شود)ØŒ اما من یکی از ØØ§Ù„ت‌ها را به دیگری ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ù….
به طور خلاصه نکته‌ی این پست چهار مورد است:
Û±) آدم گاهی به طور خیلی Ø§ØªÙØ§Ù‚ÛŒ Ùˆ ناخواسته ممکن است تبدیل به یک عوضی شود.
Û²) تصمیم‌گیری‌های‌مان را می‌توانیم به صورت یک ÙØ±Ø¢ÛŒÙ†Ø¯ Â«ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡â€ŒØ³Ø§Ø²ÛŒ –> جمع‌آوری داده –> تغییر ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡Â» تعبیر کنیم.
Û³)‌ اگر مساله به صورتی باشد Ú©Ù‡ انتخاب‌های‌مان تبعات اخلاقی داشته باشند، شاید به‌تر باشد در انتخاب ÙØ±Ø¶ÛŒÙ‡â€ŒÙ‡Ø§ÛŒâ€ŒÙ…ان (Ùˆ در نتیجه انتخاب‌های‌مان)‌ به وزن تبعات اخلاقی هم توجه کنیم.
Û´) ØØªÛŒ اگر بعضی گزینه‌ها به ظاهر هزینه‌ی عینی‌ی ØµÙØ± داشته باشند،‌ اما انتخاب اخلاقی‌مان بعضی را به بعضی دیگر ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ (اگر Ú¯ÙØªÛŒØ¯ چطور چنین چیزی ممکن است؟).
گویا این‌جا Ùیلتر شده است. Ùیلتر نمی‌شد عجیب بود. با این‌که سعی کرده بودم تا چیزی ننویسم Ú©Ù‡ به قبای کس‌ای بربخورد، اما از کسان‌ای Ú©Ù‡ شنیدن «بالای چشم‌ات ابروست» را نیز برنمی‌تابند جز این Ú†Ù‡ انتظاری می‌رود؟
Ùیلترشدن این‌جا تاسÙ‌برانگیز است چون دست‌کم تعداد زیادی از خواننده‌های‌ام را از دست می‌دهم. اعترا٠می‌کنم Ú©Ù‡ تعداد قابل توجه خواننده‌های این وبلاگ برای‌ام مهم‌ است Ú©Ù‡ اگر نبود پا می‌شدم Ùˆ Ù…ÛŒâ€ŒØ±ÙØªÙ… وبلاگ جدیدی راه می‌انداختم Ùˆ با خیال Ø±Ø§ØØª -Ùˆ نه این‌طور کج‌دار Ùˆ مریز- نظر صریØâ€ŒØ§Ù… را نسبت به خیلی چیزها از جمله جامعه Ùˆ سیاست Ùˆ آدم‌های اطراÙ‌ام بیان می‌کردم. در واقع من در مصالØÙ‡â€ŒØ§ÛŒ ناخواسته‌ام: ØµØ±ÛŒØ Ø¨Ù†ÙˆÛŒØ³Ù… Ùˆ خوانده نشوم یا این‌که ØØ±Ù‌ام را در Ù„ÙØ§ÙÙ‡ بپیچم Ùˆ خوانده شوم.
تصورکردنی‌ست Ú©Ù‡ این مصالØÙ‡ چندان آسان نیست. ماه‌هاست به تعطیل‌کردن این‌جا Ùکر می‌کنم چون به نظرم سولوژن این وبلاگ نسخه‌ی Ø¢Ø¨â€ŒØ±ÙØªÙ‡â€ŒÛŒ سولوژن واقعی است. به قول بعضی از سیاست‌مداران، گزینه‌ی تعطیلی‌ی این‌جا -ØØªÛŒ موقت- مدت‌هاست روی میز است. اما ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ این‌جا Ùیلتر شده است، گزینه‌ی تعطیلی را تا اطلاع ثانوی در کشوی میزمان زیر تعداد زیادی نوشته قایم می‌کنیم تا لج ممیزباشی در بیاید.
ØØ§Ù„ا Ú©Ù‡ این‌جا Ùیلترشده Ú†Ù‡ می‌توان کرد؟
به‌ترین کار مشترک RSS این‌جا شدن است و خواندن‌اش از طریق Google Reader یا ابزارهای مشابه. آدرس خوراک ضدخاطرات این است. مشترک‌اش بشوید و کار خود را آسان‌تر کنید.
راه دیگری انتشار روی آدرس جدید است Ú©Ù‡ البته ÙØ¹Ù„ا در اولویت‌ام نیست. باید ببینم آیا خوانندگان دایم‌ام به مشکل جدی برمی‌خورند یا نه.
ای خواننده‌های همیشگی‌ی ضدخاطرات! ØØ§Ù„ شما بگویید خواندن این‌جا چقدر برای‌تان سخت است یا این‌که ابزار Ùیلترشکن مرغوب به اندازه‌ی کاÙÛŒ دارید Ùˆ به مشکل‌ای بر نمی‌خورید؟
(نظرم عوض شد! این را هم خواستید بنویسید؛ به جای‌اش یک Ùکری به ØØ§Ù„ نامه‌های با صد Ù†ÙØ± مخاطب بکنید.)