در چگونگی کلاه شرعی
With four parameters I can fit an elephant, and with five I can make him wiggle his trunk. –Attributed to John von Neumann
With four parameters I can fit an elephant, and with five I can make him wiggle his trunk. –Attributed to John von Neumann
گاهی assholeشدن (ا.س. شدن) خیلی آسان است. گاهی Øتی این اتÙاق به طور ناخواسته Ùˆ تصادÙÛŒ می‌اÙتد. در واقع کاÙÛŒ است یک سری پیش‌بینی‌هایت خطا داشته باشد تا از موجودی بامزه به ا.س. تبدیل شوی. چطور؟!
قصه اندکی خنده‌دار Ùˆ البته خجالت‌آور است. قرار بود برای Ú©Ù†Ùرانس‌ای چند مقاله را داوری کنم. برای داوری به طور معمول یک دور مقاله را می‌خوانم تا به کلیت آن آشنا شوم،‌ بعد دو سه مقاله‌ی مربوط را نگاه‌ای می‌اندازم (معمولا مقاله‌هایی Ú©Ù‡ در خود مقاله‌ی اصلی به آن‌ها ارجاع داده شده است) Ùˆ بعد دوباره مقاله‌ی اصلی را بازخوانی می‌کنم Ùˆ جزییات‌اش را دقیق بررسی می‌کنم. پس از این مرØله است Ú©Ù‡ نقدم را می‌نویسم.
در بیش‌تر موارد هم سعی می‌کنم نقد Ù…Ùصل Ùˆ تکنیکال‌ای بنویسم. Øالا این‌ها مقدمه بود تا بگویم تقریبا همیشه کار را جدی می‌گیرم. اما ماجرا چیز دیگری است:
این بار یکی از مقاله‌ها تیتر غریب‌ای داشت. شروع کردم به خواندن‌اش Ùˆ خیلی زود به نظرم آمد نویسندگان دارند همین‌طوری با کلمه‌های تخصصی بازی می‌کند Ùˆ آن‌ها را در باÙت Ùˆ معنایی غیرمعمول به کار می‌برد Ùˆ بعد به تدریج ماجرا را ربط می‌دهد به عرÙان (Øوزه‌ی کاری‌ی من با عرÙان Ùاصله‌ی زیادی دارد). یک صÙØÙ‡ Ùˆ نیم اول به نظرم آمد چقدر مقاله بد نوشته شده است،‌ اما بعد نظرم عوض شد Ùˆ Ùرضیه‌ای دیگر در ذهن‌ام ایجاد شد: نویسندگان قصد مسخره‌بازی داشته‌اند Ùˆ می‌خواهند من Ùˆ دیگر داوران را دست بیاندازند. در واقع به یاد الن سوکال (Alan Sokal) اÙتادم Ùˆ بلایی Ú©Ù‡ سر مجله‌ی Social Text درآورده بود (در ضدخاطرات پیش‌تر درباره‌اش نوشته بودم. مثلا این‌جا Ùˆ این‌جا. اطلاعات بیش‌تر را در ویکی‌پدیا بخوانید). پس از این بود Ú©Ù‡ بقیه‌ی نوشته را با این Ùرضیه خواندم Ùˆ هر Ù„Øظه بیش‌تر Ùˆ بیش‌تر متقاعد می‌شدم Ú©Ù‡ طر٠قصد شوخی داشته است.
در نقدم نوشتم Ú©Ù‡ دو Øالت ممکن است برای این مقاله رخ داده باشد: (۱‌)‌ مقاله نمونه‌ی اعلای نگارش بد است، یا این‌که (Û²) نویسندگان قصد داشتند از الن سوکال یادی کنند.
داوری را Ùرستادم!
از آن‌جا Ú©Ù‡ داوری دو مرØله‌ای بوده است Ùˆ من در مرØله‌ی دوم داوری می‌کردم،‌ پاسخ نویسندگان به داوران مرØله‌ی اول را خواندم. این‌جا بود Ú©Ù‡ ÙˆØشت کردم:‌ برخلا٠تصورم، نویسندگان بسیار هم جدی بودند Ùˆ اتÙاقا اندکی دل‌خور شده بودند Ú©Ù‡ چرا یکی از داوران مرØله‌ی اول کارشان را جدی نگرÙته بود! یعنی هیچ نشانه‌ای بروز نکرده بودند Ú©Ù‡ قصدشان شوخی بوده است.
بعد Ùکر کردم، خب، این‌ها اگر قصدشان جدی بوده است، پس اØتمالا شوخی‌ی من برای‌شان اصلا بامزه نخواهد بود Ú©Ù‡ هیچ، توهین‌برانگیز هم خواهد بود. تصور کردم اگر من جای ایشان بودم،‌ مطمئنا می‌گÙتم این داور عجب عوضی‌ی ا.س.‌ای‌ست!
خوش‌بختانه وقت داشتم تا پیش از این‌که دیر شود نقدم را عوض کنم Ùˆ Ùقط بگویم Ú©Ù‡ مقاله خیلی بد نوشته شده است.
Øالا چند نکته‌ی جالب:
شکل‌گیری‌ی دیدگاه من درباره‌ی این مقاله نمونه‌ای است از اکتشا٠علمی: با Ùرضیه‌ای آغاز می‌کنیم (Û±: مقاله نه خوب است Ùˆ نه بد)ØŒ بعد داده جمع می‌کنیم (نوشته بد است) Ùˆ مطابق با آن Ùرضیه را تغییر می‌دهیم (Û²: مقاله بد است)ØŒ Ùˆ باز داده جمع می‌کنیم (نوشته Ùرای تصور بد است). Øال دو گزینه داریم: بگوییم Ú©Ù‡ (Û³: مقاله بسیار بسیار بد است) یا (Û´: مقاله شوخی است). گزینه‌ی (Û´) را انتخاب می‌کنیم Ùˆ باز دوباره داده جمع می‌کنیم و اتÙاقا می‌بینم داده‌ها سازگار است (نوشته‌ی بد اگر به چشم شوخی دیده شود، بد نیست بلکه شوخی است).
نکته این است Ú©Ù‡ Ùرضیه (Û³) Ùˆ Ùرضیه (Û´)‌ هر دو داده‌ها را به خوبی توجیه می‌کنند، اما دانش پیشین (a priori) من بر آن بود Ú©Ù‡ شانس مواجهه با مقاله‌ی بسیار بسیار بد کم‌تر است از مواجهه با مقاله‌ی شوخیکی است. بعد طبیعتا داده‌ها نیز سازگار بودند Ùˆ من به خوبی Ùˆ خوشی به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ می‌توانم با نویسندگان شوخی کنم Ùˆ به آقای سوکال اشاره کنم Ùˆ آن‌ها هم ناراØت نمی‌شوند Ùˆ اتÙاقا ممکن است از اشاره‌ی من به کلک‌شان خوش‌خوشان‌شان هم بشود.
Øال نکته‌ی نیمه‌اخلاقی این است (Ú©Ù‡ البته من در ابتدا به آن توجه‌ای نکردم): هزینه‌ی انتخاب اشتباه هر کدام از این دو Ùرضیه برای «اخلاقیات» من یک‌سان نیستند. اگر مقاله واقعا شوخی بود ولی من جدی‌اش می‌گرÙتم Ùˆ آن را به عنوان مقاله‌ی بسیار بد اعلام می‌کردم، اتÙاق‌ای Ú©Ù‡ می‌اÙتاد این بود Ú©Ù‡ نویسندگان به بلاهت من می‌خندیدند. خوش‌بختانه چون اسم من برای‌شان مشخص نیست، نمی‌توانستند سخره‌شان را به گوش من برسانند Ùˆ در نتیجه مسخره‌کردن‌شان برای‌ام اهمیت‌ای نداشت.
برعکس، اگر مقاله جدی بود ولی آن را شوخی می‌گرÙتم، Øدس می‌زنم نویسندگان٠مقاله بسیار ناراØت می‌شدند. با این‌که اØتمال این‌که بدانند من Ú©Ù‡ بوده‌ام خیلی Ú©Ù… است، اما با این Øال من دچار Øس٠وجدان‌درد می‌شدم چون انسان‌هایی را ناراØت کرده‌ام در Øالی Ú©Ù‡ می‌توانستم آن‌قدر ناراØت‌شان نکنم (به هر Øال ناراØت می‌شدند چون مقاله‌شان را رد کرده بودم، اما خب،‌ دست‌کم نه با قهقهه!).
بامزه این‌که در هر دو Øالت نه من شاهد ناراØتی‌شان می‌شدم Ùˆ نه آن‌ها می‌توانستند من را ناراØت کنند (یعنی هیچ هزینه‌ی عینی‌ای بر سو تØمیل نمی‌شود)ØŒ اما من یکی از Øالت‌ها را به دیگری ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ù….
به طور خلاصه نکته‌ی این پست چهار مورد است:
Û±) آدم گاهی به طور خیلی اتÙاقی Ùˆ ناخواسته ممکن است تبدیل به یک عوضی شود.
Û²) تصمیم‌گیری‌های‌مان را می‌توانیم به صورت یک Ùرآیند «Ùرضیه‌سازی –> جمع‌آوری داده –> تغییر Ùرضیه» تعبیر کنیم.
Û³)‌ اگر مساله به صورتی باشد Ú©Ù‡ انتخاب‌های‌مان تبعات اخلاقی داشته باشند، شاید به‌تر باشد در انتخاب Ùرضیه‌های‌مان (Ùˆ در نتیجه انتخاب‌های‌مان)‌ به وزن تبعات اخلاقی هم توجه کنیم.
Û´) Øتی اگر بعضی گزینه‌ها به ظاهر هزینه‌ی عینی‌ی صÙر داشته باشند،‌ اما انتخاب اخلاقی‌مان بعضی را به بعضی دیگر ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ (اگر Ú¯Ùتید چطور چنین چیزی ممکن است؟).