کارو لوکس (Caro Lucas) عزیز چند روز پیش ما دانش‌جویان‌اش را برای همیشه تنها گذاشت [Ù‡Ùده‌ام تیر ماه – این نوشته را بیش از ده روز دیرتر منتشر می‌کنم]. بقیه را نمی‌دانم، اما من هنوز در شوک‌ام. این چند روز Ù‡ÛŒ چهره‌اش در پیش چشم‌ام می‌آید Ùˆ خواسته Ùˆ نخواسته صدای‌اش در گوش‌ام طنین می‌اندازد. کاش می‌شد همه‌ی این‌ها خیال باشد، توهم باشد، دروغ باشد، اصلا نباشد. اما Ú†Ù‡ کنم Ú©Ù‡ هست Ùˆ Øقیقت٠سÙت Ùˆ سخت هم هست. دیدن چهره‌اش در تابوت … صبر ایوب می‌خواهد. مرده‌شور این دنیا را ببرند.
دکتر لوکس،‌ کارو لوکس، بابا نوئل -اما بیش از هر چیزی دکتر لوکس- هم دوست‌داشتنی است Ùˆ هم تیز Ùˆ زیرک، هم باسواد است Ùˆ هم اÙتاده. او کم‌یاب است – Ú†Ù‡ در ایران Ùˆ Ú†Ù‡ در هر جای دیگری. یکی است در میان هزاران هزار – اگر نگویم میلیون میلیون – Ùˆ رÙتن‌اش خدا می‌داند Ú©ÛŒ Ùˆ چطوری جبران خواهد شد.
می‌خواهم از دکتر لوکس بنویسم. قصد زندگی‌نامه نوشتن ندارم. از خودم می‌نویسم Ùˆ از دکتر لوکس – آن زمان Ú©Ù‡ مسیر زندگی‌مان از نزدیکی‌های هم رد شد. این نوشته شاید بیش از Øد شخصی به نظر برسد -اما چرا Ú©Ù‡ نه؟- Ú©Ù‡ دکتر لوکس برای‌ام اهمیت‌اش شخصی‌تر از آن است Ú©Ù‡ تلاش کنم نگاه‌ای عینی Ùˆ سوژه‌گریز به او داشته باشم.
یادم نمی‌آید اولین بار Ú©ÛŒ اسم کارو لوکس به گوش‌ام خورد، اما دیدن‌اش یا در تابستان Û±Û³Û¸Û° رخ داد یا بهار Û±Û³Û·Û¹. خاطره‌ی تابستان Û±Û³Û¸Û° ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ùˆ بهار Û±Û³Û·Û¹ نه چندان. اگر اشتباه نکنم، بهار Û±Û³Û·Û¹ کارگاه روباتیک دانش‌گاه تهران برگزار شده بود Ùˆ Øدس می‌زنم دکتر آن‌جا بود ولی از شما Ú†Ù‡ پنهان هیچ خاطره‌ای از مواجهه‌ام با او ندارم. اما تابستان Û±Û³Û¸Û° را درست به خاطر دارم. برای مسابقات موش‌های هوش‌مند به تبریز رÙته بودیم (Ú©Ù‡ می‌شود Ù…Øمد Ùˆ رامین Ùˆ سید صادق Ùˆ من – Ùˆ سعید Ùˆ Ù…Øسن از گروه‌مان هم نیامده بود)‌ Ùˆ دکتر لوکس هم مهمان مسابقات بود. با او صØبت‌ای نکردم اما همین Ú©Ù‡ دو سه متری‌اش ایستاده بودم برای‌ام آن موقع خودش Ú©Ù„ÛŒ اÙتخار بود. یکی دو ماه بعدتر هم باز در Ú©Ù†Ùرانس دانش‌جویی مهندسی برق دیدم‌اش. Ùˆ بعد شش Ù‡Ùت ماه بعد در چندمین Ú©Ù†Ùرانس سیستم‌های هوش‌مند در دانش‌گاه خواجه‌نصیر طوسی. این بار از او سوال‌ای هم پرسیدم Ú©Ù‡ یادم می‌آید راجع به Kismet بود.
انگیزه‌ام برای تغییر رشته Ùˆ رÙتن به دانش‌گاه تهران -با وجودی Ú©Ù‡ تقریبا هر رشته/جای دیگری هم می‌توانستم بروم- بیش از همه به خاطر دکتر لوکس بود. یک روز بهاری پس از اعلام نتایج کنکور رÙتم Ùˆ چرخی در گروه برق Ùˆ کامپیوتر زدم Ùˆ نگاه‌ای به اسم درس‌ها Ùˆ استادها انداختم. استادهایی Ú©Ù‡ کارشان/درس‌شان به زمینه‌های مورد علاقه‌ی من ربط داشت این‌ها بودند: دکتر لوکس، دکتر نیلی، دکتر اعرابی Ùˆ دکتر یزدان‌پناه. از بین همه‌ی این‌ها تنها دکتر لوکس را می‌شناختم Ùˆ آن هم تصوری در Øد Ùˆ Øدود پدر هوش ماشینی ایران یا چیزی شبیه به همین. به هر Øال مطمئن شدم Ú©Ù‡ اگر می‌خواهم روی هوش ماشینی کار کنم -Ú©Ù‡ سال‌ها بود می‌خواستم- به‌ترین گزینه‌ام رÙتن به کنترل دانش‌گاه تهران است. انتخاب سخت نبود: کاÙÛŒ بود کنترل دانش‌گاه تهران را به عنوان گزینه‌ی اول بزنم Ùˆ منتظر نتایج کنکور بمانم.
ترم اول دانش‌گاه درس سیستم‌های Ùازی را با دکتر لوکس داشتم. کسان‌ای Ú©Ù‡ با دکتر لوکس کلاس داشته‌اند می‌دانند کلاس‌های‌اش اندکی عجیب Ùˆ غریب است. مثلا یکی این‌که او سیلابس خیلی صا٠و مشخص‌ای -دست‌کم از دید دانش‌جویان- ندارد Ú©Ù‡ جلسه به جلسه Ùˆ ساعت به ساعت از روی آن به پیش برود Ùˆ یک چیزهایی از همان اول مشخص باشد Ú©Ù‡ Ú¯Ùته می‌شود Ùˆ یک چیزهایی هم بدیهی باشد Ú©Ù‡ جزو درس نیست. Øدس من این است Ú©Ù‡ او خود می‌دانست Ú©Ù‡ Ùلان چهار پنج موضوع قرار است پوشش داده شود، بعد برای هر کدام از آن موضوع‌ها Ú©Ù„ÛŒ اسلاید از این ور Ùˆ آن ور جمع می‌کرد Ùˆ درباره‌شان Øر٠می‌زد. گاهی هم البته یک موضوع به نظرش جالب می‌آمد Ùˆ بیش از معمول روی آن متوق٠می‌شد. از این Ù„Øاظ درس‌های او خیلی پراکنده‌تر از تقریبا هر استاد دیگری به نظر می‌آمد چون تقریبا نمی‌شد دانست Ú©Ù‡ دو جلسه‌ی بعد راجع به Ú†Ù‡ موضوع‌ای خواهد بود. اما از طر٠دیگر آن‌چه درس می‌داد معمولا خیلی جدیدتر از غالب درس‌های دیگر بود چون خودش را در قید Ùˆ بند Ùلان کتاب Ùˆ بهمان منبع نمی‌کرد. چنین چیزی در آن زمان برای من تازه بود. بعضی وقت‌ها البته بعضی از دانش‌جویان درس از این موضوع شاکی می‌شدند چون Øس می‌کردند سررشته‌ی موضوع را Ú¯Ù… کرده‌اند، اما من همیشه از این شیوه لذت می‌بردم. شاید دلیل‌اش این بود Ú©Ù‡ معمولا دیدی Ú©Ù„ÛŒ نسبت به درس داشتم Ùˆ نشستن سر کلاس‌های‌اش Ú©Ù…Ú© می‌کرد Ú©Ù‡ چیزهایی را Ú©Ù‡ پیش‌تر درباره‌شان پراکنده خوانده بودم عمیق‌تر بÙهمم Ùˆ ربطشان را به موضوعات دیگر به‌تر درک کنم. این را Ú©Ù‡ Øالا چند درصدمان از درس لذت می‌بردیم Ùˆ چند درصد گیج می‌زدیم (Ú©Ù‡ البته متضاد هم نیستند) نمی‌دانم.
گمان‌ام از نیمه‌های ترم اول بود Ú©Ù‡ دیگر به این Ùکر کردم Ú©Ù‡ چگونه از دکتر بخواهم استاد راه‌نمای‌ام باشد. ترم دوم شد Ú©Ù‡ بالاخره جرات پیدا کردم تا از او بخواهم استاد راه‌نمای‌ام باشد. چطوری؟ Ùرض کنید به این صورت:
[داخلی در راه‌روی طبقه‌ی سوم گروه برق Ùˆ کامپیوتر. دکتر لوکس Ùˆ من بØث‌کنان از آزمایش‌گاه کنترل بیرون می‌آییم.]
– راستی یک سوال‌ای. من می‌تونم پروژه‌ام رو با شما بردارم؟
[کارو لوکس سرش را به چپ خم می‌کند]
– باشه!
همین! به همین سادگی. نه چک‌ای، نه چانه‌ای!
این شیوه‌ی برخورد از خصوصیت‌های دکتر بود. خیلی ساده با خیلی مسایل برخورد می‌کرد. اصلا Ùˆ ابدا اهل کلاس‌گذاشتن نبود. Øالا ببینیم Ùˆ Ú†Ù‡ می‌شود Ùˆ غیره در کارش نبود. اگر مواÙÙ‚ بود همان موقع می‌گÙت، اگر مخال٠بود هم می‌گÙت Ùˆ اگر هم نمی‌دانست، باز هم می‌گÙت. مرز این سه سایه‌دار نبود.
Ú©Ù„ÛŒ دلیل داشت Ú©Ù‡ آدم‌ها Ø´ÛŒÙته‌ی کارو لوکس شوند. ظاهری‌ترین‌اش به Ø´Ú©Ù„ Ùˆ Øرکات Ùˆ Ù„ØÙ† دکتر باز می‌گشت. این‌که خیلی‌ها او را با بابا نوئل مقایسه می‌کنند بر کس‌ای پوشیده نیست. کاÙÛŒ است عکس‌اش را دیده باشید تا بدانید Ú†Ù‡ می‌گویم. اما Øرکات‌اش هم منØصر به Ùرد بود. مثلا یکی‌اش همین Ú©Ù‡ برای تایید چیزی سرش را برخلا٠بیش‌تر آدم‌ها Ú©Ù‡ سرشان را به جلو خم می‌کنند، به یک سو (Ú†Ù¾ یا راست؟ یادم نیست) خم می‌کرد. من یکی -اØتمالا چون خیلی‌های دیگر- پس از چند ماه Ú©Ù‡ در دانش‌گاه تهران بودم ناخودآگاه این Øرکت را تقلید می‌کردم.
در خبرها می‌خوانی Ú©Ù‡ دکتر لوکس پدر روباتیک ایران است. نمی‌دانم Ú†Ù‡ کس‌ای اولین بار چنین اصطلاØ‌ای را به کار برده است اما هر Ú©Ù‡ بوده مطمئن‌ام نه می‌داند روباتیک چیست Ùˆ نه می‌داند دکتر لوکس Ú©Ù‡ بوده است. شاید دلیل‌اش همان Øضور دکتر لوکس در مسابقات روباتیک موش‌های هوش‌مند (Ùˆ مشابه) بوده باشد. شاید … نمی‌دانم. اما دکتر لوکس اصولا روباتیک کار نمی‌کرد. درست است Ú©Ù‡ چندین مقاله‌ی روباتیک دارد، اما روباتیک کار نبوده است.
اهمیت دکتر لوکس به پدر یا مادر این رشته یا آن رشته بودن نبود Ùˆ نیست. اصولا قرار نیست علم پدر Ùˆ مادر داشته باشد. اهمیت دکتر به گستره‌ی دانش‌اش، Ùعالیت‌های گسترده‌ی پژوهشی‌اش، Ùˆ خیل دانش‌جویانی‌ست Ú©Ù‡ تربیت کرده است. اهمیت او به تاسیس پژوهشکده‌ی سیستم‌های هوش‌مند در IPM است. اهمیت او به خاطر شوق Ùˆ علاقه‌ای‌ست Ú©Ù‡ در این همه آدم ایجاد کرد تا بروند چیزکی درباره‌ی هوش‌مندی‌ی ماشینی یاد بگیرند.
دکتر لوکس بارها موضوع کاری‌اش را عوض کرده است. زمان‌ای بیش‌تر روی سیستم‌های Ùازی کار می‌کرد، اما آن اواخر Ú©Ù‡ من بودم تمرکزش کم‌تر روی سیستم‌های Ùازی به طور خاص Ùˆ مستقل بود. آن زمان بیش‌تر روی ایده‌ی «یادگیری عاطÙی» Ùˆ هم‌چنین مساله‌ی پیش‌بینی‌ی سری‌های زمانی -Ùˆ به طور خاص پیش‌بینی‌ی وضعیت Ùعالیت‌های خورشیدی- کار می‌کرد Ùˆ البته روش‌های الهام‌گرÙته از طبیعت چون انواع روش‌های Ù…Øاسباتی‌ی تکاملی Ùˆ ایده‌های مشابه. Ú©Ù…ÛŒ سخت است راجع به این‌که دکتر لوکس روی Ú†Ù‡ چیزهایی کار می‌کرد نظر داد چون خیلی‌هایی Ú©Ù‡ یکی از درس‌های‌اش را داشتند با او مقاله چاپ می‌کردند در Øالی Ú©Ù‡ الزاما موضوع مقاله، موضوع اصلی‌ی کارش نبود. من هم همه‌ی دانش‌جویان‌اش را نمی‌شناسم تا ببینم آن‌ها در سال‌های اخیر Ú†Ù‡ کرده‌اند (پروژه‌ی دانش‌جویان هر کس نماینده‌ی خوبی از موضوع کاری‌ی استاد است).
گستره‌ی Ø®Ùبرگی‌ی دکتر Ø´Ú¯Ùت‌انگیز بود. بارها شده بود Ú©Ù‡ تصور می‌کردم او درباره‌ی موضوع‌ای چندان نمی‌داند، اما واقعیت این بود Ú©Ù‡ خیلی می‌دانست Øتی با وجودی Ú©Ù‡ تا جایی Ú©Ù‡ می‌دانستم روی آن موضوع پژوهش نمی‌کرد. مثلا با وجودی Ú©Ù‡ دکتر روی «کنترل هوش‌مند» کار می‌کرد اما دانش‌اش راجع به «کنترل کلاسیک» -تا جایی Ú©Ù‡ آن موقع می‌توانستم نظر دهم- بسیار عمیق بود. یعنی اگر روی موضوع خاص‌ای کار نمی‌کرد الزاما به دلیل ندانستن‌اش نبود. دانش دکتر لوکس Øتی در مقایسه با هم‌تایان خارجی‌اش -Ú©Ù‡ در این سال‌ها دیده‌ام- قابل تØسین است.
آیا دکتر لوکس شهرت جهانی دارد؟ مطمئن نیستم، اما بعید می‌دانم معروÙیت‌اش بس‌گسترده باشد.
به نظرم -Ùˆ تاکید می‌کنم Ú©Ù‡ این نظر شخصی‌ام است- Ú©Ù‡ دکتر لوکس می‌توانست در Ø³Ø·Ø Ø¬Ù‡Ø§Ù†ÛŒ شناخته‌تر باشد اگر روی یک موضوع تمرکز می‌کرد. اما از طرÙÛŒ واقعا نمی‌دانم هد٠دکتر لوکس از انتخاب مسیر پژوهشی‌اش Ú†Ù‡ بوده است. Øدس می‌زنم هدÙ‌اش الزاما معروÙیت جهانی نبوده است Ú©Ù‡ اگر این‌طور بود به‌تر بود به ایران باز نمی‌گشت. در واقع رضایت‌مندی‌ی دکتر می‌توانست مولÙه‌هایی کاملا متÙاوت با نرم‌های معمول پژوهش‌گر دنیای آکادمیک داشته باشد. کاش در این باره از او پرسیده بودم.
چرا دکتر لوکس به ایران بازگشت؟ نمی‌دانم. در مصاØبه‌ای Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ در ایران راØت‌تر است. خود دکتر در همان‌جا می‌گوید Ú©Ù‡ هدÙ‌اش از ایران‌ماندنْ ایثار نبوده است، اما می‌دانم ایران‌بودن‌اش برای دانش‌جویان ایرانی نعمت‌ای بود. نعمت‌ای Ú©Ù‡ متاسÙانه به دلیل بدشانسی‌مان از ما گرÙته شد.
بازگردیم به داستان من Ùˆ دکتر لوکس. بهار سال اول کارشناسی‌ی ارشدم بود (می‌شود بهار Û±Û³Û¸Û²) Ú©Ù‡ دکتر قبول کرد استاد راه‌نمای‌ام باشد. آن ترم با دکتر نیلی -Ú©Ù‡ پیش از آن نمی‌شناختم‌اش- درس هوش‌مصنوعی گسترده را برداشته بودم. تابستان آن سال تصمیم گرÙتم Ú©Ù‡ به‌تر است وزن بیش‌تر مشاوره را به دوش دکتر نیلی بیندازم Ùˆ دکتر لوکس (به هم‌راه دکتر اعرابی) استادان مشاورم باشند. از این انتخاب بسیار راضی‌ام. دلیل این تصمیم هم عجیب Ùˆ غریب نبود: در آن چند ماه Ùهمیدم زمینه‌های پژوهشی‌ی مورد علاقه‌ام شباهت بیش‌تری به علایق دکتر نیلی داشت تا دکتر لوکس. اما با این وجود پژوهش‌های مشترک‌مان ادامه داشت Ùˆ اتÙاقا یکی از کارهایی Ú©Ù‡ خیلی هم دوست‌اش دارم Ù…Øصول مشترک هم‌کاری‌ی همه‌مان بود.
چند خاطره از کارو لوکس بگویم؟ البته نه Ùقط خاطره، Ú©Ù‡ چند سخن نغز Ú©Ù‡ شاید برای بیش‌تر خوانندگان این متن چندان معنایی ندهد، اما آن موقع برای من معنای‌اش مهم بود Ùˆ هنوز هم به نظرم آن ØرÙ‌ها پر از Øکمت است.
در پاییز سال Û±Û³Û¸Û± یک سری متن نوشته بودم Ú©Ù‡ می‌توان Ú¯Ùت تÙکرات هذیان‌آلود-ÙیلسوÙانه‌ام راجع به مساله‌ی ذهن Ùˆ آگاهی بود. می‌توانید بروید Ùˆ این‌جا (۱، ۲، ۳، Û´) بخوانیدشان (پس‌زمینه‌ی نوشته‌ها سیاه است Ùˆ خواندن‌اش ÙˆØشتناک سخت. باید به ادیتوری کپی‌-پیست‌اش کنید تا راØت بخوانید. گرچه مطمئن نیستم اگر هم نخوانید چیز زیادی را از دست بدهید.). عجیب نیست تصور این‌که آن نوشته‌ها چقدر خام Ùˆ نپخته Ùˆ غیرØرÙه‌ای‌اند. اما هر Ú†Ù‡ بود دوست داشتم دکتر لوکس -به عنوان یکی از مهم‌ترین پژوهش‌گران هوش ماشینی در دست‌رس- هم بخواندشان Ùˆ نظرش را درباره‌شان به‌ام بگوید. آن نوشته‌ها را چاپ کردم Ùˆ کتاب‌چه‌ای از آن‌ها ساختم Ùˆ با ترس Ùˆ لرز دادم به دکتر. چند روز بعد رÙتم Ùˆ از او پرسیدم Ú©Ù‡ آیا خوانده است یا نه. Ùˆ صد البته Ú©Ù‡ خوانده بود Ùˆ Ú¯Ù¾ÛŒ هم راجع به‌شان زدیم. این موضوع برای‌ام جالب است چون پیش از آن مقام استادان بیش از Øد دست‌نیاÙتنی بود Ú©Ù‡ بخواهم چنان نوع نوشته‌هایی را با ایشان به اشتراک بگذارم. دکتر لوکس اما در عین باسوادی Ùˆ ابهت، دست‌یاÙتنی Ùˆ گپ‌زدنی بود.
تیر یا امرداد Û±Û³Û¸Û´ بود Ùˆ خیلی از بچه‌های هم‌دوره‌ام در تب Ùˆ تاب دÙاع‌کردن. در آن بازه‌ی یکی دو ماهه، Ù‡Ùته‌ای دست‌کم یکی دو جلسه‌ی دÙاع داشتیم Ú©Ù‡ دکتر لوکس هم در آن شرکت می‌کرد. خیلی از بچه‌ها سخنرانی‌شان را این‌طوری شروع می‌کردند Ú©Ù‡ اسم موضوع‌ام این است، Ùلان روش این است، این کارها انجام شده، من هم این کارها را کردم Ùˆ Øالا این‌ها هم نمودارهای‌اش. زمان پرسش Ùˆ پاسخ یکی از همین سخنرانی‌ها بود Ú©Ù‡ دکتر لوکس در آمد Ùˆ Ú¯Ùت [نقل به مضمون] همه‌ی این ارائه‌هایی Ú©Ù‡ در این چند وقت آمده‌ام یک مشکل اساسی دارند Ùˆ آن هم این‌که نمی‌گویند انگیزه‌ی پشت مساله‌ای Ú©Ù‡ قرار است ØÙ„ شود چیست. یعنی نمی‌گویند Ùلان کار را کنیم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ دردی ØÙ„ شود.
یکی دو Ù‡Ùته‌ی بعد کار من موقع دÙاع -از این Ù„Øاظ- ساده بود: مطمئن باشم به اندازه‌ی کاÙÛŒ بخش انگیزه‌ی پشت٠کار داشته باشم. چنین پندی به نظر خیلی ساده می‌آید، اما با این وجود خیلی‌ها رعایت نمی‌کردند -Ùˆ نمی‌کنند- Ùˆ Ú¯Ùتن ندارد Ú©Ù‡ عمل به آن Ú©ÛŒÙیت ارائه را بسیار به‌تر می‌کند.
سال Û±Û³Û¸Û² یا Û±Û³Û¸Û³ بود، سر یکی از کلاس‌های‌اش. بØØ« سر بهینه‌گی Ùˆ غیره بود، دکتر Ú¯Ùت Ú©Ù‡ بهینه‌گی اجزا برای هوش‌مندی خواسته‌ی بیش از Øدی است. مثلا انسان هوش‌مند است اما کم‌تر بخش‌ای از Ùرآیند پردازش اطلاعات‌اش به خودی‌ی خود بهینه عمل می‌کند.
در طول تقریبا دو Ù‡Ùته‌ای Ú©Ù‡ دکتر Ùوت کرده است، Øال٠ذهنی‌ام نسبت به این خبر بارها عوض شده است. اولین باری Ú©Ù‡ خبر را در صÙØه‌ی Ùیس‌بوکی‌ی یکی از دوستان‌ام خواندم، آن‌قدر باورنکردنی بود Ú©Ù‡ Øتی جدی‌اش هم نگرÙتم. تصور کردم شوخی است، اشتباه است، یا اصلا Ú†Ù‡ می‌دانم، ناممکن است. نشستم Ùˆ به کارم ادامه دادم. اما یکی دو ساعت بعد Ú©Ù‡ دوباره خبر را خواندم، به تدریج غم‌ام گرÙت. Ùردای‌اش Ú©Ù„ روز گرÙته بودم. دو سه روز بعد هم همان‌طور. آن زمان دیگر خبر را باور کرده بودم Ùˆ در مرØله‌ی غم Ùˆ غصه، یا به‌تر بگویم عزاداری بودم. دوست داشتم کس‌ای را پیدا می‌کردم Ùˆ می‌نشستم با او از دکتر لوکس Øر٠می‌زدیم. هیچ کس نبود. دو سه Ù†Ùری Ú©Ù‡ دکتر را از نزدیک می‌شناختند در آن چند وقت نبودند Ùˆ بقیه هم خاطره‌ی مشترک Ùˆ نزدیکی با دکتر نداشتند. Øدود یک Ù‡Ùته‌ی بعد شرایط Ùرق می‌کرد: در وضعیت انکار بودم. دکتر لوکس مرده است؟ نه، Ù…Øال است! کاÙÛŒ است برگردی ایران (بله، سخت است بازگشت، اما اگر برگردی) تا او را ببینی. Ùˆ بعد یادت بیاید آخرین باری Ú©Ù‡ رÙتی ایران دکتر در بیمارستان بود Ùˆ تنها توانستی تلÙÙ†ÛŒ با او صØبت Ú©Ù†ÛŒ. همان هم خوب است! دست‌کم صدای‌اش را شش ماه پیش شنیدی.
الان چطور؟ این‌کنون دیگر باورم شده Ú©Ù‡ کارو لوکس عزیز رÙته است. دیگر آن‌چنان هم در وضعیت روØی‌ی غم‌گین نیستم. اما می‌دانم رÙتن‌اش زخم‌ای‌ست بر چهره بی‌شماری از ما Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ بیازاردمان Ùˆ Ú†Ù‡ نیازارد، به این زودی‌ها التیام نمی‌یابد.
—
مرتبط: چند خط Ùˆ خاطره از دکتر لوکس (نوشته‌ی روزبه دانشور)Ø› مصاØبه‌ای در سال ۱۳۷۳؛ خاطرات وبلاگ «به دوستی Ú©Ù‡ نمی‌بینم او را» از کارو لوکس (بخش یک، بخش دو)Ø› نوشته‌ی کاÙÙ‡ مش‌دونالد؛ نوشته‌ی وبلاگ عیار تنها؛ آخرین وداع با پدر هوش مصنوعی ایران (Ú¯Ùته‌های بعضی از اساتید از جمله دکتر نرسیسیانس (همسر دکتر لوکس)ØŒ دکتر کمره‌ای Ùˆ دکتر جبه‌دار)Ø› مصاØبه با دکتر نیلی درباره‌ی درگذشت دکتر لوکس؛ یپام تسلیت جمعی از دانش‌آموختگان Ùˆ اساتید؛ آموزش، آن‌گونه Ú©Ù‡ باید باشد؛ زندگی رویا ای است (نوشته رامین درباره Ù…Øمد نوری Ùˆ کارو لوکس)